نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

باز هم نوشتن

چه کسانی بهتر میتوانند بنویسند؟آنان که دل پری دارند؟آنان که افکار منسجمی دارند؟آنان که فارغ البال اند؟آنان که تولید فکر بالایی دارند؟اونها که کتاب هایی زیاد خوانده اند؟
آنان که اعتماد به نفس بیشتری دارند؟

زندگی و مشکلات عدیده

اگر از زندگی سخت خانم ها سخن بگویم به معنا و مفهوم آن نیست که معتقد باشم زندگی برای آقایون آسان و راحت است.
خانمی که فرزندش را مقابل پدر عصبانی مراقبت می کند مبادا پدرش ناخواسته؛ جابه جایی ؛خشم انجام دهد و تلافی مشکلات اقتصادی و اجتماعی اش  را تو دل قربانی بیگناه و بی پناه(فرزند)در آورد.
مادری که در مانده و ناتوان از تحت فشار قرار دادن همسرش است و از طرفی آب شدن شمع وجود فرزندانش را نمی تواند ناظر باشد و کاری از او ساخته نباشد.
خانم هایی که در جریان جنگهای خانمان سوز باید بمانند و شاهد پر پر شدن جوانان شان باشند
مادرانی که....
در روز بارها با مادرانی مواجه می شوم
از بیماری دیابت فرزندشان سرشک از دیده هاشان روان است.
این شامل هر بیماری دیگر کودک هم می شود اعم از تالاسمی.دیالیز، سرطان خون ،بیماری هموفیلی
بسیار سخت است مادران را حالی کنی که ایشان نقشی در بیماری فرزند خویش نداشته اند .و لازم نیست خویش را تنبیه نمایند و خوشی و شادی را بر خود حرام کنند.بسیار رقت انگیز است که نومید می شوند و به نکات تربیتی فرزندشان بی توجه می شوند.همواره سعی در توجیه رفتارهای ناسازگار فرزند خود دارند و گویی با یک بیماری نظام خانوادگیشان از هم می پاشد .درین گونه خانواده ها نرخ فشار بر خانواده بالا می رود و کافیست تنگلی کل خانواده را دستخوش تغیرات نامطلوب کند.
از آنجا که این اتفاقات در خلا نمی افتد و کل مشکلات معمول هر خانواده با این مشکلات عجین می شود طعم زندگی گس و تلخ می شود.
چه بسیار مادران که بنا بر تقسیم وظایف طبیعت مجبور می شوند فیلتر باشند و پس از مدتی سپر بلا شدن کار آیی خویش را از دست میدهند.
با از دست رفتن کارآیی هایشان به انواع بیماری ها مبتلا می شوند و مخارج جدیدی برمخارج خانواده تحمیل می شود.
چه خوب است توسل به آیات و احادیث در چنین مواقع.تا لا اقل به حفظ تعادل خویش کمک کنیم.

تردید در نوشتن

گفت : بنویس.گفتم: می خوام بنویسم ،ولی بعضی ها خوش شون نمیاد .گفت : چه اهمیتی داره ؟منکه خوشم میاد . گفتم : ولی برای من نظر در صدی از آدما مهمه . من هم دوست دارم در جمعی پذیرفته بشم . اینکه فقط شما خوشت بیاد مد نظر من نیست .اصولا هر کسی میتونه کسی را داشته باشه که با دیده مجنون نگاهش کنه و به جز خوبی درش نبینه .من می خواهم از منظر چشم یه تعداد بی نظر مطالبم نقد شود  .گفت : (چشم بد اندیش که بر کنده باد *عیب نماید هنرش در نظر ) اونا می خوان عیب روی تو بذارند. گفتم : نمی تونم صرفا به این مسئله تکیه کنم. زیرا که
( میتوان دیدن ز چشم عیب جویان عیب خویش *  تا میسر می شود زنهار بی دشمن نباش)
و به علاوه اگر هم به شما نیک بنگرم باید بیادم آید
(گریزان شو گریزان از تملق پیشگان ای گل *  که خوارت می کنند آخر ازین بیجا ستودنها)
گفت خوبه والله ما را بگو
(تا که از جانب معشوق نباشد کششی *  کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد )
گفتم:میخوام شعر سعدی آویزه گوشم باشد که فر مود:(مشو غره بر حسن گفتار خویش *به تحسین نادان و پندار خویش).گفت : هر که شد محرم دل در حرم یار بماند و رنجید و در حالی که می رفت .گفت: همنشینی با خدا خواهی اگر در عرش رب * در درون اهل دل جا کن کمال اینست و بس

گله از خدا

ببینم
خدا را دوست داری؟
از تو به که نالم که دگر داور نیست وزدست تو هیچ دست بالاتر نیست

چرا این سوآلو حالا می پرسم؟چون حالا زلزله شده؟آره.چون زلزله شده.موقعیت خوبیه که با هم از خدا حرف بزنیم.از اینکه چه احساسی داریم که می بینه چه میشه ولی مانع نمیشه.ببینم مگه خدا مهربون نیس؟حتما یادتونه که تو زلزله بم بعضی ها میگفتن خدا که مهربونه چطوری میشینه و دست و پا زدن های آدما رو می بینه و هیچ کمکی نمیکنه.خیلی وقتها شده به مهربونی خدا شک کنند آدما.من که یه روز کلی گریه کردم و با خدا حرف زدم .تا که همه خرفامو زدم فکری به خاطرم رسید .اون فکره این بود که اگر خدا بخواد مستقیما تو کارهای بنده هاش دخالت کنه که نمیذاشت عزیزترین کس ها به تیغ جفا کشته بشن.پس همونجوری که واسه اونا دست به کار نشد باید من قبول کنم واسه منم دست رو دست بذاره.تو همین موقع ها بود که یادم افتاد به یکی از همکارانم .که گله از خدا داشت.اون میگه من پس از تولد پسر دومم ۷ ماه نماز نخوندم و با خدا قهر کردم قهر قهر قهر.چرا؟خب واسه اینکه فرزندی به دنیا آورده با یه عیب مادرزادی که خودش رو در تولد اون مقصر میدونه .آخه بیماری پسرش از مادر به پسر ارث می رسد یعنی اگر دختر به دنیا آورده بود شاید مبتلا نمی شد.
منکه فکر می کنم بعضی از رفتار های نسنجیده اش دشمنی پتهان با خداست.از بعضی رفتار هاش به قدری بدم میاد که نگو .انگار دشمن انسانیت شده.انگار دلش می خواد واسه آدمای دور و برش سوسه بیاد نمیدونم خدا که نامه نانوشته را می خونه و قصه نانموده را میدونه می دونست این بنده اش این کاره است؟یا وقتی پسرش مشکل پیدا کرد این کاره شد.همش دنبال عیوب این و اونه.یه جورایی دوست داره چغلی به رئیس کنه.یه جورایی وقتی رئیس بنا به چغلی هاش کسی را تنبیه میکنه با دمش گردو می شکنه .منکه واسه اش متاسف میشم .آدم اینقدر  کوچیک؟اه.چه بد!
گاهی اوقات با خودم میگم خدایا آیا من از تو گله ایی دارم؟بهتر نبود علنا می تونستم بگم که گله دارم؟میشه باهات قهر کنیم.میشه برات ناز کنیم؟ناز مون را می خری یا میگی ناز کم کن که درین باغ بسی چون تو شکفت؟میشه مث یه بچه قهرو اخمامونو تو هم بکشیم و بهت بگیم قهر قهر تا روز قیامت قهر؟
خدا
اگه به تو غر نزنیم به کی بزنیم؟اگه واسه تو خودمونو لوس نکنیم واسه کی لوس کنیم.؟

باز هم زلزله

دیروز عصر مهمان داشتیم که ناگهان آسمان تیره و تار شد و باد سختی در گرفت و بعد باران تندی زد و تمام. گویا در همین لحظات در شمال کشور و قزوین و تهران و قم و...زلزله ای در حال وقوع بوده است. شنیدم( نه البته دیدم هم) که در تهران مردم به خیابان ها پناه برده اند البته که نه همه ولی.. ببینم چه حالی پیدا می کنه آدم؟خدا اون روز را نیاره که تهران و شهر های بزرگ بخوان ......گرچه فرقی نمیکنه کجا باشه.راستی راستی ما باید بنشینیم و ناظری بی دست و پا باشیم؟این خیلی بده ها.خدا رحم کند.بعضی ها فکر میکنند نکنه ما ها مقصریم که این اتفاق ها می افته.راستی؟باید ازین نگرانی ها داشت؟تا کجای اعتقادات به روز قیامت واسه مون مفیده؟اینکه فکر کنیم گناهی کرده ایم که مستوجب این تنبیهات هستیم خیلی بده.اینکه فکر کنیم اونا که کشته شده بودند حتما به سزای اعمالشان رسیده اند.اینکه خدا همین نزدیکی ها نشسته و ماها را در صورت ....تنبیه می کنه. اینکه متمسک شویم به خدایی که سمیع است و بصیر.اینکه بر خداوند تکیه کنیم خوبه.اینکه توکل بر او داشته باشیم. مگه میشه گفت؟ حالی خوش باش؟ مادرا اشک می ریزن و نگران بچه هاشون اند. اونا که به تازگی مشکلات شون رو غلتک افتاده میگن :اینم از بدی شانس ماست. خر ما از کره گی دم نداشت. دریغا که بر خوان الوان عمر *دمی خورده بودیم ،گفتند،بس فقرای شهر میگن : به فقیر چه یه نون بدی چه یه نون بگیری براش چه فرقی میکنه؟کف دست ما که مو نداره بیایید بکنید. اونا که به هم اعتماد دارند به همدیگه میگن :چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور