نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

چند روز پیش یکی از همکاران دانشکده یه متن نوشته بود راجع به محدود نمودن رفتار های نمایشی دانشجویان در صحن دانشگاه.
امروز همه
( اون کسانی که به آزادی دانشجویان برای هر جور لباسی را پوشیدن معترض بوده اند و امضاء کرده اند)به جلسه بحث و گفتگو با معاونت دانشجویی دانشکده ، دعوت شده اند.
خیلی مایلم بدونم در این جلسه چه حرفا رد و بدل میشه.امروزبا ضبط صوت میرم جلسه.و عین خبر نگارا همه صحبت ها را یاد داشت می کنم تا تجزیه و تحلیل اونو با دوستان وبلاگ ها انجام بدیم

اومدی وبلاگ زدی .حرفاتو بزنی .گرچه میتونستی تو دفترچه یاد داشت های روزانه ات هم بنویسی .
میدونی ارتباط برقرار کردن یعنی با جمع زیستن.چرا؟آخه شنیدی بز گر ، از گله به در، خوراک گرگه . و انسانیت تو نیز تو جمع معنای خودشو.......
برای برقراری ارتباط با دیگران میدونی باید متواضع بود.چرا که شنیدی (افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.).
می دانید باید در اندرون سینه تان با خودتان عهدی را زمزمه کنید.(من قصد ندارم به او اثبات کنم برتر م.در عین حال باید حد خود را تعیین کنم.اجازه ندارم از او استفاده کنم برای ارضای نیاز خود به ......او وسیله ای نیست برای......)(پله ترقی من نیست).
اگه با خود ت فکر کنی او شخصیتی است پیچیده.من او را نمی شناسم.تاثیر خود را بر او نمیدانم.حدس هایی میزنم. ولی اینکه تا چه حد درست باشد باید منتظر اثبات فرضیات خود بمانم.شاید کمتر سر خورده بشی.
گاهی با کسی بر خورد میکنی که پرخاشگر است و با جسارت خواسته های خود را مطرح می کند ممکنه با خود بیاندیشی چه احساسی نسبت به او دارم ؟ و چرا ؟
ممکن است با فردی بر خورد کنید که از شما دوری گزینی می کند .دمش را روی کول خود می گذارد و باریک می شود و دور میشودو میرود .ممکن است با خود بیاندیشی چرا؟مگر چگونه به نظر می رسم؟چرا دوری کرد؟حدس هایی در باره چرایی این نوع بر خورد. می زنی .خب احتمالاتی وجود دارد که مسبب رفتار های دیگران نسبت به ما می شود (علت یا در ماست یا در او).افراد دوری گزین (شخصیت های اسکیزوئید) آهسته میان آهسته میرن که گربه شاخ شون نزنه.پس باید مراقب باشیم به خود نگیریم.
چه آیه قشنگی داره قرآن.ان یرید الاصلاح یوفق الله =اگر اراده اصلاح داشته باشید خدا شما را موفق میگرداند.
با رفتارهای غیر کلامی خود که به مراتب موثر تر از کلام است در ارتباط وارد می شوید.(خانم جوانی که مشمئز می شود بیمار روانی را ببیند از ورای رفتار خود به او تفهیم میکند .البته که مشمئز شدن دست خودش نیست ولی کنترل رفتار هایش تا لو ندهند چه احساسی دارد وظیفه اش هست.)
روی باز ،لبخند ملیح، سری که به علامت تایید پایین آورد ه میشه و نگاهی که منتظر باز شدن لب گوینده است و گوش هایی که سعی می کنند بشنوند و حالت بدن(روبروی گوینده بدون تکان دادن دست و پا)سراپا گوش بودن/(جمله اعضا چشم باید بود و گوش)-باعث میشود گوینده ترغیب شود بگوید.
این مشکل من و شما نیست که مردم مارگزیده اند و از ریسمان سیاه و سفید می ترسند(تاثیر تجارب قبلی شون باعث میشه محتاطانه با ما بر خورد کنند).
این مشکل ما نیست که افراد بی اعتماد شده اند و بیگدار به آب نمی زنند.(ضرب المثل هایی مث عاقل دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شود)
این مشکل ما نیست که دیگران از موضع بالغ با ما بر خورد نمی کنند(و دنبال کسی هستند که والدش باشند یا کودک فرض شان کند)
؛(نظریه دیوید برنز اینست که انسان ها از سه موضع با هم در ارتباطند یا بالغ / بالغ ـ. ـ یا والد /کودک (من کودکم تو والدم باش-من والدم یالله کودکی کن)-والدها هم (والدی که پرورش دهنده است یا والد ی که مواخذه کننده است. اما در گفتگو با دیگران بایست تکنیک هایی را به کمک بطلبیم.
تکنیک سکوت (مکث)به اندازه کافی.عجله نداشتن برای شنیدن سخنان طرف و یا شکستن سکوت با وارد عمل شدن به طور وسیع(وراجی)
تکنیک بیان مشاهدات.آنچه را می بینید بیان کنید./می بینم رو پیراهنت آرم....زدی به این تیم علاقه مندی؟ می بینم تو فکری میشه بگی به چی فکر می کنی؟می بینم موها را ......ارایش دادی معتقدی با موی .......میشه عقایدت را......
گرچه خطر کردن است ولی بزرگی به کام شیر در است/شو خطر کن ز کام شیر بجوی
تکنیک ایجاد شک و تردید در گوینده برای ایجاد احساس امنیت در او ارتباط را تسهیل میکند
مثال :
.؛: شنیده ای هواپیمای ساها دارای نقص فنی بوده ولی از مبدا کیش به سمت اصفهان و بعد تهران پرواز کرده؟
: بعیده.مگه اجازه پرواز میدن؟خیلی بعید به نظر می رسد).

جالبه که نویسندگان وبلاگ ها در اکثریت موارد به موانع موفقیت در ارتباط واقفند.از نصیحت کردن خود داری می کنند.از تغییر دادن موضوع اجتناب می کنند. قضاوت کننده نیستند .به جای راهنمایی از آدم سوآل میکنند تا خودش فکر کند راه حل چیه .از بکار گیری کلمات پر هیجان خود داری می کنند. پیشنهادتی کلیشه ای نمی دهند

دوست دارید بنویسید؟خوبه.من هم.دوست دارید بخوانید؟ من نیز هم.ولی اگر فقط بخوانیم و یا فقط بنویسیم که نمی شود.نیست؟باید تغییر کنیم.گفته اند زکات علم نشر آن است.برایمان معنی اش میکنند هشت تا بدان آن وقت یک هشتم آن را نشر بده.گاهی فکر می کنم دلم میخواهد فقط بدانم.اونوقت فقط میخونم و سیر نمیشم.شرمنده میشم که بعضی ها چقدر خوب تجزیه و تحلیل می کنند و من.........گاهی احساس میکنم به شکلی خاص تجزیه و تحلیل مسائل را می کنم خوبست از منظر دید خودم هم.....

امروز از خوشحالی اینکه توانستم دو سال مستمر بنویسم میخوام چندین مطلب بنویسم.
هر کار در صورتیکه چهل روز تداوم یابد به ترشح اندورفین داخل بدن منجر می شود.مثلا شما با آب و جارو زدن درب خانه تان چهل صبح گاه میتوانید امیدوار باشید حضرت خضر را ملاقات کنید.با چله نشینی در میقات بر موسی چه گذشت خدا میداند هر چه بود موسی پس از فرود آمدن از کوه طور در سلامت کامل به سر می برد.میتوانید چهل بار نذر کنید زیارت نامه ایی را بخوانید و ثواب آن را به روح در گذشتگان خود هدیه کنید.در واقع مستمر رفتار کردن اندرون شما را تنظیم میکند.و مگر نه اینکه روان پزشکان از دارو های روان گردان استفاده میکنند تا درون انسان را از نظر شیمیایی متعادل سازند.چه بسیار در هم ریختگی های روان که به بیماری های جسمانی منجر می شود.اگر وبلاگ نویس شدم چون دوستانم در اینترنت مشوقم بودند و مرا که بی نیاز از تشویق دوستان نبودم مورد لطف و مرحمت قرار دادند.اگر حضور یافتم چون چشم در راهم ماندند و به دنبالم گشتند.خدا را باید سپاس گویم به خاطر داشتن دوستان مهربانی که خودش بر دل هاشان محبت را القاء می کند.
به مدد جویانی که مراجعه ام می کنند می گویم از این هفته تا هفته آینده بنویسید بر شما چه گذشته و بیاورید تا با هم بر سر آنچه می آزاردتان بحث کنیم.خانمی که عروس خانواده ای بود و از خانواده شوهرش در عذاب بود با مراجعه مکرر در طی یک ماه و نوشتن رنج هایش و بحث ها به آرامش نسبی دست یافت.
همسر یک کارخانه دار (کارخانه سنگ بری) پس از نوشتن علل رنجش خاطر هایش به این نتیجه رسید خلقش است که افسرده شده و علت آن دوری از خانواده تفاوت های فرهنگی و تفاوت سطح تحصیلاتی و اقتصادی بوده
پس از آن راضی شد به روان پزشک مراجعه کند.گوش همیشه شنوای وبلاگ اگر بود و اگر آشنا بودند با آن و اگر منع نمی شدند از برقراری ارتباط با اینترنت مطمئنا همه در خانه های خویش درمان دریافت می کردند

تصمیم می گیرم بنویسم.ولی نمیتونم انتخاب کنم از چی بنویسم.تصمیم میگیرم یه روز کاری در بخش بیماران روانی مردان را با دانشجویان پسر(سه تا) بنویسم .تا وارد بخش شون میشم ساعت ده است.می بینم جلو میان و سلام میکنند.بدون آنکه تند خو باشم و ایراد گیر مسئول پرستاری بخش که خانمی کرد با بیست و هشت سال سابقه کار است میگه خانوم.....به خدا این سه تا پسر مث گل میمونند یه وقت بهشون گیر ندی به اسم درس پرسیدن ها.به حال خودشان بگذارشان.صبح تا به حال به بهترین شکل با بیماران بر خورد داشته اند دارو به بیماران داده اند ، برده اند موسیقی درمانی ،ورزش داده اند .حالا یه لحظه بهشون گفته ام چایی بخورند که شما آمده اید .میگم عالیه خانوم من که لو لو نیستم بچه های دانشجو را تحت حمایت قرار دادی.اومدم اگر ابهام یا سوآلی موجوده پاسخ بگویم.و دانشجو ها شاد و سر مست که اینقدر عزیز دردونه بخش اند.با هم به محوطه زیبا و چمن کاری شده جلوی بخش می ریم تو آلاچیق می نشینیم و بیماران همه میان گرد ما حلقه می زنند.یه آقای لیسانسیه که از مدیران قسمت اداره ای در اراک بوده میاد جلو و از خودش میگه که چقدر موفق بوده و حالا به چه خاک سیاه نشسته.یک بیمار اسکیزو فرن که موتیسم داره(گنگی انتخابی)میاد تو جمع و فقط گوش میکنه بدون هیچ عکس العملی و یه پیر مرد که در اثر کبر سن سلول های مغزش کرختی پیدا کرده و یه جوان بیست و سه ساله که تنها پسر بوده و عاشق شده و دختر مورد علاقه اش را به کسی دیگر شوهر داده اند.جمع ما تا ساعت یازده و نیم دوام میاره و بعد یکی از بیماران میاد جلو و به دانشجویانم میگه باید هر آنچه می گفت یاد داشت برداری می کردید مبادا از خاطرتان برود.من رو می کنم به دانشجویان و می گویم قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.می بینید؟بعد دانشجویان میخندند و من میگویم دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید بی دلیل نیست شما خوشتان نیامد.با جمع خداحافظی می کنم و میرم تا با عالیه خانوم یه چاق سلامتی درست و حسابی بکنم و در کنارش بشینم یه چای بخورم تا خستگی طول روز کم بشه.ما تا ساعت یک هم بیمارستان هستیم بعد با سرویس بر می گردیم دانشگاه تا برای کلاس های تئوری عصر آماده بشیم