نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

همدلی

 

 

 

 

 

دوش که غم پرده ما می درید

 خار غم اندر دل ما می خلید 
در بر استاد خرد پیشه ام
 طرح نمودم غم و اندیشه ام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت
 بخت جوان و خرد پیر داشت
گفت که « در زندگی آزاد باش!
 هان! گذران است جهان، شاد باش!
رو به خودت نسبت هستی مده!
 دل به چنین مستی و پستی مده!
زانچه نداری ز چه افسرده ای
 وز غم و اندوه، دل آزرده ای؟!
گر ببرد ور بدهد دست دوست
 ور ببرد ور بنهد ملک اوست 
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
 کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان می شود
 وآنچه دلت خواست نه آن می شود

         

      

نظرات 2 + ارسال نظر
پیر * طفل معصوم!!!! چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ق.ظ

حیف از تو نیست که بااین همه احساس و دلفریبی - همواره سعی در (گزینشی) سوای نشان دادن (روح بزرگ) خود داری.....

خوشحالم که گاه می بینم - دل از سراچه بیرون میزند و (مستانه) آن میکند که تو همواره بر (او) دهنه زده ای و نمی گذاری (فریاد) زند.....



پیر * طفل معصوم!!!! چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ق.ظ


اثر انتخابی شما - آنقدر دل انگیز بود که مرا بسوی (حافظ) کشاند- این غزل را خواندم و گفتم شما هم بخوانید:

بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا. سخن آشنا شنید
ای شاه حسن. چشم بحال گدا فکن!
کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
خوش میکنم به باده ی مشکین. مشام جان
کز دلق پوش صومعه . بوی ریا شنید
یارب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید
محروم اگر شدم ز سر کوی او . چه شد
از گلشن زمانه . که بوی وفا شنید ؟
ساقی بیا که عشق ندا میزند بلند
آنکس که گفت قصه ی ما . هم زما شنید
ما باده . زیر خرقه . نه امروز میخوریم
صد بار پیر میکده . این ماجرا شنید
سر خدا که عارف سالک . به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد