نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یک آرزویی که بر آورده شدنش زحمت زیادی نداشت

دانشکده ÷رستاری مامایی دانشگاه علوم ÷زشکی اصفهان در میان باغستان انجیر و انگور و توت و گردو قرار دارد. 

همه روزه وقتی میاییم دانشکده کسانی را مشغول برداشت میوه می بینیم ولی از آنجا که اینجا محل کار ماست و لباس رسمی اطو کشیده و تمیز و مرتب تن ماست به میوه های درختان نیم نگاهی هم نمی اندازیم.و فقط با حسزت نگاه به آدمای آزاد می کنیم اونا که نوکر ظاهر و سر ولباس خود نیستند و در خدمت سلامت خویش اند 

امروز ساعت هفت و بیست دقیقه به دانشکده رسیدم دیدم همکاران اداری هنوز نیامده اند یه سبد کوچولو برداشتم و رفتم باغستان انجیر و تا دلتان بخواد انجیر های سیاه رسیده را چیدم و زیر درخت همانجا از میوه ها تناول کرده شکر خداوند آفریننده به جا آوردم.وقتی رسیدم دانشکده یکی از دوستان مرا دید در حالی که خاک آلود و تار های عنکبوت عینهو گوشواره و تاج رو سرم بود میگه ببینم چکار کردی با خودت؟اینا چیه؟چرا به خدمتگزار دانشکده نگفتی این سبد انجیر را واسه ات بچینه برو تو آینه خودتو نگاه کن به چه شکل و رو در آمده.گفتم تازه کجاشو دیدی؟کفشم تا زانو داخل گل ها فرو رفته لیز خورده رو زمین خاکی تو شیب و باطن لبتس هام هم ÷ر از خاک شده.ولی آرزویی را که مدتها داشتم بر آورده ساختم با دستای خودم میوه چیدم و همونجا به گرد و خاک ها غیر استریل و طبیعی خوردم و بیاد آوردم دختری روستایی بوده ام و از اصل خویش مدتهاست دور افتاده ام. 

وقتی رسیدم داخل اتاقم(محل کارم)هنوز هیچکدام از همکاران اتاق های مجاور نیامده بودند فورا لباس هامو گرد گیری کردم کفش گلی ام را تمیز کردم و منظم و مرتب نشستم پشت میزم گویی نه خانی آمده نه خانی رفته. 

حالا هم دارم برای شما از یه موضوع به ظاهر پبش پا افتاده ولی به واقع مهم مینویسم که ما حتی دلخوشی های کوچک خود را نیز از دست داده ایم آنوقت انتظار داریم افسرده نباشیم و اضطراب نداشته باشیم

نظرات 4 + ارسال نظر
اکبر چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ http://akbar13.com

سلام
ممنون از اظهار لطفتون. در مورد درخواستتون از نظر من ایرادی نداره.ولی دوس دارم اگه انجامش دادین خودمم بشنوم.
راستی بزرگترین لذت برای من چیدن انگور بر روی درخت و همون لحظه خوردنش است. کاری که همیشه مامانش دعوام میکنه و میگه اینا رو باید شست و خورد اما به نظرم لذتش به همون نشسته خوردنش است بخصوص انگور و سیب رو.
موفق باشید.

مهم نیست چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:06 ب.ظ

به نام خدا.....سلام حق باشماست...انقدردرگیرمشکلات زندگی هستیم وانقدردرگیرخودمون هستیم که خیلی چیزهاروفراموش میکنیم...ماهاعادت کردیم به اینکه دیگران بالباسای اتوکشیده ورفتارهای اتوکشیده ببیننمون البته اینجاکه من زندگی میکنم جامعه ای کوچیکتره........وازادیهاهم کمترچون بایدخیلی مراعات کنی همه یکجورایی همدیگه رومیشناسن...به همدیگه رحم نمیکنن وخیرخواه نیستن برای همین اگرحسنی هم ازکسی ببینن بازم ازچشم اونایک عیب به حساب میاد.....کاشکی بعضی تفکرات تصحیح میشدن حیف نیست اسم خودمون رومسلمون بگذاریم اماهنوزم ازعقایدسنتی نادرست پیروی کنیم.........حتمابه سایت ایران اهداسربزنید.....چون جای نوشته های زیبای شمااونجاسبزه..موفق باشید
http://ehda.ir/home.aspx

رامین پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ق.ظ http://www.canada.blogsky.com

سلام بهشت عزیزم
اولا از کامنت زیبایی که گذاشتید توی وبلاگم خیلی ممنونم
در ضمن اگر مادرای خوبی مثل شما با قلب های مهربونی مثل قلب شما نبودند من هیچ موقع این یک چکه ذوفی هم که دارم نداشتم !
خیلی خیلی دوستون دارم و بهتون ارادتمند دارم
قربان شما
ارادتمند
رامین

رامین پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ق.ظ http://www.canada.blogsky.com

سلام بهشت عزیز
این پست رو که خوندم به این فکر افتادم که منم یک سری از همین ارزوهام رو برآورده کنم !
فقط مشکلم اینه اگر دوستان و اطرافیان مسخرم کردند چکار کنم ! متاسفانه امروزه انسان دوپا بیشتر از اینکه به فکر و مشغول تفریح کردن سالم مثل میوه چیدن و کیف طبیعت رو کردن باشه به فکر تفریحات تصنعی مثل مسخره کردن هم دیگه یا فخر فروختن به همدیگه و خرد کردن یکدیگر هستند !
ارادتمند
رامین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد