نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

متاسفانه از مرگ

آدم چطور میمیره؟ 

منُ  

تو 

او 

هر کدام مان 

اسم هر کی را میخوای تو این نقطه چین بذار 

...چطور میمیره؟ 

آیا بعد از حرص و جوش هایی که میخوره؟

آیا با نفرین هایی که به جونش میشه؟ 

آیا با توطئه هایی که علیه اش میشه؟ 

آیا با ضرب و شتم هایی که روش انجام میشه؟ 

فشار روانی؟،آسیب جسمانی؟ 

خود خواسته؟ 

دیگر خواسته؟ 

به خواست خدا؟ 

به دست عزراتئیل؟ 

برایم بگو 

تو چطوری ممکنه بمیری؟ 

اما 

این روزا خبرهایی مبنی بر مرگ ها میشنوم 

مرگ دسته جمعی 

مرگ در اثر اصابت تیر در میدان جنگ 

بعد از نزاع 

به دست همسر 

در هواپیما 

رو زمین 

تو آسمون 

تو آب 

جوون 

ژیر 

بعد از بیماری 

ناگهانی 

 در اثر بی توجهی 

در عملیات... 

ببینم مرگ برای شما به معنای چیه؟ 

تو همشنیدی؟ یه درویش جلوی چشمای بهت زده عطار نیشابوری مرد بعد از اونکه از عطار پرسید تو چطور میمیری؟گفت همون جور که تو میمیری؟و اون دراز کشید رو زمین و مرد؟ 

دلت میخواد صد سال عمر کنی بعد بمیری؟ 

یا به کیفیت زندگی فکر می کنی نه به کمیت اون؟ 

این روزا دوستانی در مرگ عزیزان شون لباس ماتم به تن کرده اند 

و من موندم چگونه میشه دلداری داد؟ 

و آیا لزومی داره تسلیت گفت؟ 

روزگاری بود که ما اخبار مرگ و میر ها را نمی شنیدیم ولی الان چندین مورد مرگ از هر طرف منو... 

بگو برای تسلیت گفتن آماده ای؟ 

من میمیرم 

تو میمیری 

و او هم میمیره  

کل نفس ذائقه الموت

یا تو یه جنگ  

یابه دست یه... 

 یا تو خونه در حالی که بالش گرم زیر سر ماست 

ولی هیچکدام ما دوست نداره بازمانده باشه 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم 

که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم 

تو کتاب سعدی  خونده بودم  

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای 

نبرد رگی تا نخواهد خدای 

ولی آیا واقعا سعدی مطمئن بوده که مرگ این چنین رخ می دهد؟ 

من مادرانی را می شناسم که حاضر نیستند بپذیرند فرزندشان بمیرد 

حالا اگر در اثر بیماری باشه 

یا ... 

ولی آیا می شود فرزند را در شیشه کرد و جلوی چشم از نگاه دور نکرد مبادا بمیره؟ 

مطمئنم بیشترین معترضین به مرگ جوانان ، زنان اند 

اونا به هیچ وجه نمی تونند مرگ جوانان دیگری را که همسن فرزندان شان هستند بپذیرند 

چه رسد مرگ فرزند خویش را 

بیقراری 

و بی تابی 

و سر به زمین زدن 

در چنین حالت منظره ای طبیعی است 

مادر فرزند را به خواب خوش هم نمی تواند ببیند 

چه رسد ... 

این روزا تو هم شنیده ای کسی مرده باشد؟ 

زندگی من و تو رنگ میبازد وقتی او  نباشد  

نیست؟  

بگو چگونه می شود آمار مرگ و میر را پایین آورد ؟

کارگاه آموزشی امروز تالار محسن بیمارستان الزهرا درباره پیشگیری از مرگ در اثر آنفلونزای تیپ 

 آ است.همون که میگن آنفلونزا خوکی 

من شرکت نکردم 

چون...  

نزدیکانم میگن در بی خبری بمان اگر خبر مرگ دیگران آشفته ات می کند. 

میگن مگر آزار داری که اخبار مرگ و حوادث را میخونی؟ 

واقعا باید برم دنبال تفریح مث فامیل که هر روز غذا شون را بسته بندی میکنند و کوه و دشت را انتخاب می کنند؟ 

شما چی؟ 

شما هم دنبال گشت و گذار هستین؟ 

شنیدم بعضی ها نشستن دعا میکنند به جون اونایی که دیگران نفرین شون می کنند که بمیرند 

من طی روز های گذشته به دعوت منیره هم کلاس دوران تحصیل دبیرستانم تو جلسات اعیاد شعبانیه شرکت داشتم. 

 دعا بود و ثنا و شیرینی و شربت و میشه گفت بی خبری از عالم و ما فیها و اتصال به عالم... 

این چند روز گذشته شام و ناهار تهیه کردم و به تماشای فرزندانم نشستم که با اشتها میخورند و بعد خوابیدن شون را هم جذاب یافتم 

اما در مملکتم در ،دنیای اطرافم خبر هایی حاکی از داغدار شدن ها هم شنیدم که همه آرامش هایم را به ...بدل کرد 

بگو تو چگونه میمیری؟ 

...چگونه میمیره 

این سوآل من هنوز باقی یه

نظرات 2 + ارسال نظر
اکبر پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ http://akbar13.com

سلام
همیشه در همه حال به فکر مرگم اما این روزها همه جا بوی مرگ گرفته بخدا خسته شدم از بس خبر مرگ این و اون رو شنیدم. همین چند روز پیش برای تشییع جنازه یکی از بستگان به باغ رضوان رفته بودم اونجا هم مرگ خیلی نزدیک بود.
رساتی یه مطلبی برام در مورد دروغگویی فرستاده بودند که در وبلاگ قرار دادم خیلی دوست دارم به عنوان یه روانشناس نظرت رو بدونم.
موفق باشید.
فعلا

آریا و رضوان دوست قدیمی! شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ

رضوان بانوی عزیز

سلام دوست متعصب اما مهربان - قدیمی من

گله کردید چرا درمورد مطلب اخیرتون نظری نداده ام...
پاسخم کوتاه و مختصر هست : برای این که (نگاه) شما به معضلات ملی و مهینی و حتی مذهبی کشورمان - (متاسفانه) خیلی متعصبانه و بسیار بسته و پوشیده هست.

مثلا: در همین یک سطر نوشته ی شما که می گوئین:

<<<اما در مملکتم در ،دنیای اطرافم خبر هایی حاکی از داغدار شدن ها هم شنیدم که همه آرامش هایم را به ...بدل کرد >>>.

* خیلی با احتیاط اشاره به شنیده هائی می کنید که ( نمی خواهید قبول کنید) که بجای (شنیدن) به چشم دیده اید و از شدت تاثر و تاسف گریه کرده و با همه وجود نگران فردای جوانان بیدار وطن و روزگار تاریکی هستی که منادیان (ناب!!) به شکل بسیار ظالمانه ای تدارک دیده اند...
ــــــــــ
شما (شاید به لحاظ باور و یا از روی ناچاری) دوست داری درد های جامعه مان را ( سربسته و پوشیده) آن هم بصورت ( گاه - گاه) مطرح کنی- در حالیکه یادداشت های ما و هر وبلاگ نویس دیگری باید بر اساس نظرات - نگاهش به انتقاد و در کل* تبادل آراء و عقاید باشد-.....
وقتی در کلام من و شما ( واهمه) و ناچاری - سایه بیاندازد... آنچه می گوئیم حتما و مسلما * آنقدر بسته و پنهان است که دیگران از جمله (من) چیزی ازآن سر در نمی آوریم!....
توفیق شما را در راه باور های راستین خواستارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد