روزی که دستم را تو دستش میگذاشت تا راهی خانه بخت شوم تذکر اش داد که هرگز نباید اجازه دهی برای کسی کاری انجام دهد او شاهزاده خانه ما بود در رکابش خدم و حشم باید بگذاری و من خجل که چرا از او تعهد میگیرد من کسی نیستم امروز ÷س از بیست و شش سال و اندی یاد آوری سفارش هایش و نتیجه توصیه هایش شادم می کند روحش شاد پس از نه سال
روحشون شاد.
ببخشید دیروز قطع شد. رفتم داخل حرم. اونجا آنتن نمیداد. ولی کلی واستون دعا کردم.
دوستت دارم مامان گلم.