نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

مرتب به من میگه التقاط این مردم منو کشته 

و من نمی دونم منظورش از التقاط دقیقا چیه 

میگه این مردم ملغمه ای هستند 

و من نمی دونم اینهمه اظهار نظر کردن او علامت چی میتونه باشه 

ادب را رعایت میکنه و در نهایت حیا  و متانت درباره آدما نظر میده 

میگه این مردم خودشون را پای بند نمی کنند 

 از هر بوستان گلی چیده اند و از هر مرام عقیده و اعتقادی را 

به نظرش می رسد مردم غیر قابل پیش بینی شده اند  

میگوید به این دلیل و آن دلیل مردم ما به این وادی افتاده اند که

میگه نمی تونم رو آدما حساب وا کنم 

میگه این منو تنها کرده  

نه نبود آدمیزادگان در کنارم 

و من فقط نگاش می کنم 

آیا مرا هم میگوید؟ 

آیا منظورش کیه؟ 

کدام ها؟ 

آیا انسان ها باید دارای سیستم ارزشی باشند؟ 

آیا باید قابل پیش بینی باشند؟ 

آیا این بی احترامی به ما می شود اگر نتوانیم رفتار آینده آنان را حدس بزنیم؟ 

تو کدام فضا ها آدما این چنین نیستند؟ 

من و او در کنار هم ولی او مشغول غرولند و اعتراض و من خسته از شنیدن اینهمه رنجش خاطر او. 

میگوید کاش مفری بود 

به کجا بگریزم ؟تا از همنشینی با اینان نجات یابم؟ 

و من نمی دانم آیا حق را به او بدهم؟چگونه می شود دلداری اش داد. 

میگه نون را به نرخ روز میخورند 

میگه ابن الوقت اند اینا 

میگه غیر قابل اعتمادند 

میگه غیر قابل پیش بینی اند 

میگه لایق اعتماد کردن نیستند 

و من با کنجکاوی ورای نگاهش را دید می زنم 

عنقریب قالب تهی خواهد کرد 

کاش کمی 

بله فقط کمی میتوانست از جدی بودن رهایی یابد 

از بلوغ فاصله بگیرد 

کاش فقط کمی میتوانست کودکی کند

نظرات 1 + ارسال نظر
عمو سیبیلوو سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://amosibilo.blogsky.com

سلام . حالتون چطوره ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد