نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

آغاز سال نو

سال نو آغاز شد برای بعضی آدما بسیار جالب بود برای بعضی ها خیلی زود عادی شد و برای بعضی ها هنوز هم جالبه. 

امسال خبر دار شدم دعوت شده ایم  برویم نکاء. 

خیلی هراس داشتم که چه شود.؟ولی به خیر گذشت . 

صبح چهارشنبه پنجم فروردین  راه افتادیم .ناهار راتو راه خوردیم و  شام خونه عمو مجید پسرام تهران.صبح پنج شنبه در حالی عازم جاده دماوند شدیم که مهتاب دختر عموی پسرم از دل درد و تهوع شاکی بود در فلکه فیروز کوه صبحانه را در هوای خنک خوردیم و راهی شدیم هنوز به سواد کوه نرسیده بودیم که لنت ترمز ماشین عمو مجید د اغ کرد و مجبور شدیم مدتی متوقف شویم.شیرگاه که رسیدیم خبر مان رسید ت مهتاب را در کلینک بین راه بستری کرده اند چون گاز در معده اش جمع شده و سرم قندی نمکی بهش وصل شده در فلکه ساری دوباره همه مون جمع شدیم و قرار شد تا نکا از هم جدا نشیم.در نکا نیروگاه برق بود  و هفتاد تا ویلا که ما هم در ویلای شماره بیست و پنج بساط ها را پیاده کردیم و ناهار خوردیم و رفتیم ساحل دریا .مرغای دریایی غوغایی داشتند . 

رو ساحل اختصاصی و خلوتش قدم زدیم و رو شن های ساحل نقاشی کشیدیم و شعر نوشتیم و منتعظر امواج محو کننده دریا ماندیم.شام از غذای آماده نیروگاه خوردیم و برای فردا صبح خوب زودتر خوابیدیم... 

در طول سفر به عباس آباد بهشهر و جنگل میانکاله هم سر زدیم 

از بازار هم سوغاتی خریدیم

در بازگشت از سفر به دلیل برفی بودن جاده های کوهستانی مجبور به توقف در قائم شهر شدیم. 

همسفر های خوبی داشتیم که تلاش شان این بود سفر برای مان جذاب باشد.بچه هامون با هم سازگار بودند و آقایون هم که چهارتا برادر بودند و مشکلی پیش نیامد.کمتر سفری پیش می آمد اینقدر برام جالب باشه مادر بزرگ بچه ها هم با ضرب و زور داروهاش ما را همراهی کرد و تحمل کرد. 

آنقدر از این سفر لذت نصیب بچه ها شد که دارند برنامه ریزی سفر شهریور ماه را هم می کنند.البته که من تا به حال عید مازندران را ندیده بودم.جلوه های طبیعت (دریا و جنگل و کوه)چقدر افسونگر بود.  

.به وبلاگ دوستان شیرین تر از عسل ام هم سر زدم .امروز و فردا باید کارهای عقب مانده ام را انجام دهم از همین فردا باید در محل کار حاضر باشم و شاید آمادگیم کم باشد.فردا عصر بیشتر وقت خوام داشت اینجا باشم 

به همه نازنین دوستانم که در مدت یک سال گذشته مرا قرین محبت های خود ساختند تشکر میکنم و سال نو را سالی توام با شادی و نشاط و موفقیت برای شان آرزو میکنم

نظرات 4 + ارسال نظر
آرام جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:14 ب.ظ

بهشت عزیزم سلام
خدا رو شکر که سفر خوش گذشته و به سلامتی و تندرستی برگشتید، انشاالله همیشه از این سفرهاب خوب خوب داشته باشید عزیزم

ایام به کام

زیبا خانوم شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:41 ق.ظ

پیام خصوصی

بهشت جون این مسله خیلی خصوصی بود. لطفن من رو حذف کن از پستت. من با هیشکی حتی تو وبلاگ خودم نگفتم این موضوع رو.
اشتباه من بوده باید میگفتم که اون کامنت رو منتشر نکنی و فقط بین خودمونه. چون مطمئن بودم اول اینجا تایید باید بشه بعد منتشر میشه چیزی ننوشتم. ولی حالا لطفن سریع تر این کار رو بکن. ممنون میشم.

صفری شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ق.ظ http://esafari.ir

سلام
کاش در عالم بیداری توفیق پذیرایی محقق می شد.
من و خانواده نیز در همان روزها، ساری بودیم .
شاد باشید

مریم گلیییی یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام مامان مهربونم...
سال نو مبارک. ایشالله سالی سرشار از سلامت و موفقیت داشته باشین.
چرا اهواز نیومدین؟ اهواز هم خیلی خوش میگذشت اگه میومدین. ایشالله سال آینده. نمیگم تابستون. چون خودتون میدونین که تابستونای اهواز رو کسی نمیتونه تحمل کنه. واسم دعا کنین و منتظر خبرهای خوب باشید...
دوستت دارم مامان گلم...
دخمل کوچولوی شما مریم گلیییی از اهواز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد