پانزده روزش رفت و بعضی ها خونه تکانی شون هم تمام شد لباس های عید بچه هاشون را خریدند و گندم و عدس هاشون را تو آب ریختند تا سبزه سبز کنند و دارند لوازم سفره هفت سین شون را جور میکنند امسال ما باید برای عروس مون عیدی ببریم .دختر گل مون رفته مشهد زیارت.و من دعا میکنم خوشحال باشه.امسال عید نوروزش را در حالی جشن میگیره که مادر شوهر و پدرشوهری داره که دوستش داشته باشند.و بهش فکر کنند. دانشجوهام هم دیروز بخش روان پزشکی را تموم کردند.در حالی که تو چشای قشنگ شون یه حلقه اشک بود .بیمار یکی شون همسر مرد معتاد مبتلا به ایدز بود و براشون از آرزوهاش گفته بود ازشون پرسیده بود من دیوونه ام؟کاش من غمگین باشم تا شما ها فکر نکنین خنده هام به خاطر دیوونگیه.من و دانشجوهام از مسئولین بخش خداحافظی کردیم برای هم آرزوی سال نو خوبی کردیم و برای سهیلا رهنمایی مسئول کاردرمانی بیمارستان هم آرزوی موفقیت در کار با ارزش مشغولیت درمانی اش کردیم.او از ما خواست برای خواهر بیمارش دعای خیر کنیم سر سفره هفت سین.ما همه با محبت و عشق بیماران را بوسیدیم و خداحافظی قشنگ کردیم.کم کم باید با سال پیر خداحافظی کنیم.آماده شویم برای استقبال از سال نو.من به مدت دوهفته مرخصی میگیرم تا در خانه بمانم و به کارهای عقب افتاده سر و سامان دهم.شما را برای داشتن روزهای پایانی خوب دعا میکنم.و از شما هم کمک فکری میخوام تا بفرمایید چگونه می توان مادر شوهر جالبی بود.
به عنوان یاد آوری اینو با هم مرور کنیم
من سحر خیزم و گفتم شاید اینم برای شما مفید باشه
دوست خوبم به یاد قرار های وبلاگی خوب گذشتمون یک قرار وبلاگی جدید گذاشته شده و خیلی از دوستان هم استقبال کردند حتما شما هم بیاید دوست داریم که جای هیچکسی خالی نباشه . برای هر چه بهترشدن این قرار و حضور همه دوستان خوب قدیم و جدید لطفا در اطلاع رسانی این قرار ما را همراهی کنید. اطلاعات بیشتر این قرار را در این وبلاگ بخونید http://gharar87.blogfa.com