اول سلام بر دوستان نازنین عسل که آمدند اینجا و دیدند کرکره اش پایینه نگران شدند
دوم یه کامنت باعث شد که خجل شوم و بنویسم شما هم بخونید تا بعد بگم کجا بودم و چی شد نبودم
برام نوشته
ازاین یادداشتت (ماه نو را میگویم ) خاطرم ملول شده و اون وقت این یعنی چه؟میخوای بگی تولد است ؟و باید خوش بود؟ و باید جشن گرفت ؟و خوشحال بود- پس چرا( حکایت تلخ) ایام رفته را پیش می کشی؟تو نمی گویی یادآوری درد ها ، روان آدم را آزرده میکند؟.
چرا به نکات بر جسته و مثبت روزگاران پیشین اشاره نکرده ای؟ و چرا آنچه را که با صرف جوانی - به سود عزیزانت بدست آورده ای، تحفه راه (عشق) نمی خوانی؟....
خب زندگی یعنی همین است دیگر - یعنی تا میآئی دردی را درمان کنی - گیسوانت سپید شده اند!و چهره ات چین و چروک خورده.چرا اینقدر تلخ نوشته ای؟یعنی میخواهی بگویی در دلت امیدی نمانده؟درباره امید هات به آینده چرا نمی نویسی؟فکر کنی میشه ها.تو دوست خوب منی و شادیت و استواریت آرزوی منست
چهل و چهار دقیقه بعد
در کتابی خوانده بودم که نوشته بود:
<امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ،
بر عکس خشم و تیزی مایه رنج و بلاست .
آهسته رو از عیبجوی می گریزد
و شرم و آهستگی را دوست می دارد >
خواستم متذکر شرعی بشوم که شما هم انشاءالله باین توصیه عمل خواهید کرد!
به حاج آقا شوی تان سلام ما را برسانید
و اما
از اول هفته تو بخش روان پزشکی با ده تا دختر و دو تا پسر دانشجوی ترم هفت کار آموزی بودم یه مدد جوی بسیار جالبی با بچه ها صحبت کرد و فکر و ذهن ماها را مشغول خودش کرد در نوع خودش بی نظیر بود هم دوستش داشتیم و هم غصه اش را میخوردیم و هم راجع بهش مشغول مطالعه بودیم.می آمدم اینجا هم ولی وقت ماندن نبود از طرفی پسر کوچولوم میگفت اگر مامان میتونه پای کامپیوتر بنشینه چرا من نه.خب خونه ما در حال تغییر و تحول به زیباتر شدن و دانشجوها هم نفس گیر و بخش هم سخت و پسر هم الگوش مامان خلاصه چه دردسرتان دهم همش درگیری های شیرین.میدونید که من این روزا باید آشپزی هم بکنم دوازده تا دختر ترم یک را هم راهنمایی بکنم (استاد راهنما ).ترم یک دوازده تا ترم هفت دوازده تا پسرام دو تا و همسر که دیگه از همه بیشتر منو به بیگاری میکشه(به بهانه اینکه دارم خونه تکانی برایت میکنم و دکوراسیون تغییر میدم و اینا همه هدیه به تو هست و تغییر رنگ و نقاشی و ...)هرچه میگم دنیا با بخران اقتصادی مواجه شده پولامون را خرج نکن بذار ببینیم چی میشه گوش نمی ده.شما وقتی عید امسال بیایید خونه مون می بینید به به !چه خوشگل شده خونه.(نکنه نیایید ها دلگیر میشم).خلاصه تا میاد اسفند تموم بشه کارای خونه ما هم تمومه فقط میمونه زیارت گل روی شما که مطمئنم بی نصیبم نمیذارید خیال تان راحت شد؟
و اما..... امانت داری در {پیام} دیگران - واجب شرعی است!
متاسفانه در نقل قول یادداشت دوست - رعایت کامل امانت نشده است.
ایرادی نیست .... ما از دست { بانوی سانسور} باین سادگی ها - نمی نالیم!
خواهر خوب و خوشگلم !
خواهر خطابت میکنم تا شرعا، (یعنی لفظا) حفظ ظاهر... کرده باشم.!!
مرقومه ها را خواندم - محبت داری و لطف میکنی، من اگر اشاره ای به مطلب و موضوعی میکنم - قصدم خیلی روشن است ، دلتنگی خواهر را نمیشود تحمل کرد.
ـــــــــ
نوشته ای که<روز های زندگیش شروع شد ولی بدون شوق.و خیلی زود فهمید پای برگه مرگ آرزوهاشو در حالی امضا کرده که منگ و گیج بوده در نومیدی حاصل از دیدن خون و مرگ و جراحت.و اگر غیر ازین بود چنین سندی را امضا نکرده بود>
تکرار گذشته(تلخ) در حالیکه امروز شاهد آثار دل پذیر زندگی هستی - هیچ سودی جز رنجوری روح و برزخی اوقات ندارد.
شرایط آنروز ، آن همه هیجان و به قول جوان هایمان (ایثار) که واقعا صادقانه هم بود- ایجاب میکرد تا (بهم ریزی های) فکری و روحی و تاثیر هیجانات ناشی از ناملایمات در روش - رفتار و برداشت های اکثریت - تاثیر بگذارد و از آنان موجودی حتی سوای آنچه که بودند- نشان بدهد.
خوشحال باید باشی که آنچه سبب آزار روح و جانت بود - با استقامت خدا دادت تبدیل به ایامی مورد رضایت شد و حاصل (جمع اش) برومندانی هستند که مایه فخر مادر و حتما غرور او و پدرشان خواهند بود.
تو حالا برای خودت خانمی هستی .... خانمی یک پارچه سالم و صادق - موفق و کوشا و مهم تر از همه معلم و اهل دانشگاه.
هدف را در باقیمانده عمر روی جبران (دردها) نشانه بگیر و خوش و خرم و خندان و گویان و رقصان و شکوفان باش..... زیرا این حق توست و میدانی که حق، گرفتنی است. برادر پیرت از اون سر دنیا.....۰