ماه ربیع که بیاد باید منتظر تولد حضرت پیامبر و جشن ازدواج ها بود.سال شصت و یک هنوز به ÷ایان خودش نزدیک نشده بود که خواهرم زیر گوش مامانم زمزمه کرد مامان خانوم همسایه منو خیلی دوست داره و خواهش کرده از شما اجازه بگیرم بیاد خواهرم را برای پسرش خواستگاری کنه تا فامیل نزدیک بشیم
عجب!
چه ربطی داشت؟
خواهر ساده دل من
حالا کجاست؟
که ببینه خانم همسایه که می پسندیدش و تو گوش نغمه های قشنگ خوند تا مرید خودش کند و با خانواده اش پیوندش دهد...
بگذریم
از اون سال بیست و شش سال میگذره
و اگر حسن انتخاب شون(روز تولد پیامبر نبود)تاریخ زندگی من به شکل متفاوتی رقم میخورد
گذشته هایی بر من گذشت که...
ولی سعی خودم را کردم مبادا...
و به لطف خدا و بعضی دوستان و خانواده و به خصوص فضای مجازی نت...
امیدوارم گذشت ایام بر شما فقط یه جای پا باقی گذاشته باشه و باد فراموشی اومده باشه و با خودش خاطرات آزار دهنده تون را برده باشه
من حالا خیلی خوبم
بهتر از سال های میانی زندگیم
امیدوارم بهتر تر هم بشم
سلام نچاق جان یا بهشت
قلم نویسندگی خوبی داری انشاا... موفق باشی به ما هم سربزن
http://www.aysantala.blogsky.com/1387/06/
حتما به شما سر میزنم
من لاله هستم و از شهریور شروع به نوشتن کرده ام
سلام
نمی دانم چی بنویسم
امیدوارم همیشه بهتر بشوید
سلام خانمی
اشاره ها ، برای نخستین بار است.
نوشته ای: (حالا خیلی خوبی)
اما:
تو همیشه خوب بوده ای
شروع ماه ربیع بر شما هم مبارک...
سلام استاد عزیززز
احوال شما؟
انشا الله بهتر از قبل هم می شوید
زندگی است دیگر
پستی و بلندی را با هم دارد
سلام
خوبید؟
امیدوارم روز خوبی در پیش داشته باشید
مأموریت ما این است که درب زندان تفکرات و تصورات نا صحیح را بشکنیم و به تمامی مخلوقات خداوند عشق بورزیم و تمامی زیبایی طبیعت را دوست بداریم. در این راه نیازمندیم که تغییرات بسیار اساسی در نظام رفتاری خود ایجاد نماییم. بدینوسیله است که انسان نجات می یابد. ( آینشتین - آلبرت )
[گل][گل]
سلام
این زندگی سیبی هستش که می اندازیش بالا هزار تا چرخ می خوره تا بیاد پایین
به ما سربزنید خوشحال می شم
مطلب کاملا (خصوصی) است (یه چیزی بالای۱۰۰٪ سانسور) خانم سانسوری!
ازاین یادداشت (ماه نو) شما ، خاطره (دوست) ملول میشود..... اگر تولد است که هست - و- اگر باید به قول شما جشن گرفت و خوشحال بود- پس چرا( حکایت تلخ) ایام رفته را پیش می کشی؟... یادآوری درد ها ، روان آدم را آزرده میکند.
چرا به نکات بر جسته و مثبت روزگاران پیش اشاره نداری؟ و چرا آنچه را که با صرف جوانی - به سود عزیزانت بدست آوردی، تحفه راه (عشق) نمی خوانی؟....
زندگی یعنی همین - یعنی تا میآئی دردی را درمان کنی - گیسوانت سپید شده اند!.
**
تلخی ها را دور بریز - و بآنچه که در دلت امید به فردای زندگی بوجود آورده است فکر کن و درباره اش بنویس .
شاد وشیدا و استوار باشی - دوست خوب من.
یادداشت به سبک ( ملا مکتبی) ها!
علیامخدره حاج خانم رضوان دامت برکاته!
خسته نباشین!
در کتب شرعیه که نه - در کتاب های طاغوتی میخواندم که نوشته بود:
<امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد >
خواستم متذکر شرعی بشوم که شما هم انشاءالله باین توصیه عمل خواهید کرد!
به حاج آقا شوی سلام برسانید
والسلام علیک
الپیر الزمین گیر!