هر کدام از آدما یه دغدغه ذهنی دارند که کل زندگی شون را تحت الشعاع قرار میده.آیا ذهن تو را هم همواره فکری اشغال کرده؟که فرصت دیگر حوادث زندگیت ار از اونا بگیره؟و تو یک بعدی و غیر قابل تحمل بشی؟به من بگو دغدغه ذهنی تو چیه؟
من هم از دغدغه های ذهنیم تو این وبلاگ مینویسم البته بعضی ها نمی تونن اعتماد کنند و از دغدغه ذهنی شون بنویسند ولی اگر جایی بود مث یه رودخونه که یه پل داشت و همه بالاش می نشستند و دغدغه های ذهنی شون را که مکتوب کرده اند از اون بالای پل میانداختند پایین تا رودخونه ببردش تازه متوجه میشدند در اطراف شان موضوعات دیگری هم هست که بتونه براشون جالب باشه و از تکراری بودن رهایی شون بده
بیایید اون رودخونه و اون پل و اون دغدغه مکتوب شده را تصور کنیم و خودمون را نجات بدیم
اینم یک مادر
سلام رضوان خوبم.خوشحالم که بعد از مدتها صدای مهربانت را شنیدم .دغدغه ذهنی هرگز مرا رها نمی کند .در ادامه صحبتهایم می خواهم بدانم چطور باید نشان دهم که تنها منزوی از اجتماع نیستم و در ضمن با جنس مخالفم ارتباطی نداشتم ؟چطور این تعارض را در او از بین ببرم .راستی وبلاگم اسمش دختر دریاست خوشحال میشم مطالبم را بخوانی منتظر صحبتهای زیبایت هستم.دوستت دارم
الا ای آهوی وحشی کجایی؟
مرا با توست چندی اشنایی
دو تنها دو سرگردان دو بیکس.....
این روزا دلم خیلی بیش از قبل می گیره .انگار پاییز دستای طلاییشو دور گردنم حلقه کرده و ترانه های غمگین واسم می خونه .دلم واسه دریا تنگ شده اخه من که مال اینجا نیستم ی روز باید برگردم تو اشیونه خودم .آخه من پری دریا هستم اینجا که همدمی ندارم همدم من ماهیا هستن و صدفایی که رو ساحل دراز می کشن و به بلندای اسمون خیره نگاه می کنند.چقدر دلتنگ صدفا هستم اگه اونجا بودم تو گوششون از عشق می گفتم و با هاشون تا عمق دریا می رفتم و توی اون ابی پاک خودمو گم می کردم.پری دریا خیلی تنهاست....
راستی اون میگه تو یک دختر 13 ساله ای نه 35 ساله!آیا این ایراد من هست؟لازمه خودمو تغییر بدم؟امکان چنین تغییری هست؟آون قصد سرکوب عقاید و احساسم را دارد یا به گفته خودش کمکم می کنه که در جامعه نشکنم؟
الا ای آهوی وحشی کجایی؟
وقتی بخونه تو اینا را نوشتی حق داره بگه هنوز... مرا با توست چندی اشنایی
دو تنها دو سرگردان دو بیکس.....
این روزا دلم خیلی بیش از قبل می گیره .انگار پاییز دستای طلاییشو دور گردنم حلقه کرده و ترانه های غمگین واسم می خونه .دلم واسه دریا تنگ شده اخه من که مال اینجا نیستم ی روز باید برگردم تو اشیونه خودم .آخه من پری دریا هستم اینجا که همدمی ندارم همدم من ماهیا هستن و صدفایی که رو ساحل دراز می کشن و به بلندای اسمون خیره نگاه می کنند.چقدر دلتنگ صدفا هستم اگه اونجا بودم تو گوششون از عشق می گفتم و با هاشون تا عمق دریا می رفتم و توی اون ابی پاک خودمو گم می کردم.پری دریا خیلی تنهاست....
دقیقا یادداشت امروزت ( دغذغه ذهنی) . خودت را با همه ی جزئیاتش ، به کلام ریخته ای..... باید اول از خودت شروع کنی.
توصیه میکنم نام یادداشتت را برا دوستات عوض کن و بزار ( این منم!)
سلام این مطلب خیلی عالی بود به نظر من برای این کار باید حسابی تمرین کنیم تا واقعا بتوانیم دغدغه های ذهنی خودمون را توی آن رودخانه بندازیم
این کار جدا تمرین می خواهد
خوب انگار روانشناسیه خون شما هم یه موقع هائی بالا می ره...
ای بابا نچاق جون چی بگم
سلام
خوبید؟
کم پیدائی؟
شادباشید
خیلی قشنگ بود:)
من کنار آن رودخانه که پلی دارد تماشایی، چایی نوشیده ام با دوست که نپرس!
صحبت از دغدغه ذهنی افراد است !
دغدغه ها بسیار فراوانند
به عنوان نمونه :
سقط جنین، لااقل در شهر های بزرگ ایران – بویژه تهران- امری بسیار متداول است. دختران جوان و یا زنانی که به دلایل متفاوت دچار حاملگی ناخواسته شده اند ، برای نجات خود به زیر زمین های مخفی می روند و خود را بدست قابله های ناشی می سپارند و یا برای تهیه دارو هائی که به این کار اختصاص دارد در خیابان ناصر خسرو تهران سرگردان میشوند.
طبق ماده 182 قانون(!!) مجازات عمومی زنی که سقط جنین کند مجرم است و از یک تا سه سال زندان می شود. سن ازدواج در ایران بالا رفته و روابط قبل از ازدواج بسیار گسترش یافته و در نتیجه بسیاری از آنها که سقط جنین می کنند دختران جوانی هستند که به خانه بخت نرفته اند. با آن که آمار رسمی وجود ندارد، اما برآوردها نشان میدهد که سالانه 90 هزار سقط جنین غیر قانونی در ایران انجام می شود.
------------------------------------------
درختان پیوندی ، همواره بار (میوه) میدهند . باید بارور بود . باید برای دیگران فایده ای داشت.
نمونه ای دیگر از دغدغه خاطر یک ایرانی پاک نهاد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز پتج شنبه ٣ بهمن در خبری در صفحه حوادث روزنامه اعتماد، چاپ تهران، آمده است مردی دختر بیست و هفت ساله خود بنام اعظم را که بعد از فوت شوهرش با او زندگی میکرده است بدلیل آنکه دختر جوانش تصمیم گرفته بود بطور مستقل زندگی کند او را به قتل میرساند. این پدر که سابقه ١١ فقره کیفری نیز داشته است توسط شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران تنها به ده سال زندان محکوم شد.
به گفته دادستان چون مقتول ولی دم نداشته است قاتل وی یعنی پدرش تنها ولی دم او بشمار میاید ودر نتیجه طبق قوانین ایران قاتل مجبور به پرداخت دیه نیز نبوده است. پدر در دادگاه در توجیح قتل دخترش به قاضی میگوید: «اعظم دیگر آن دختر سابق نبود و به حرف ما گوش نمی کرد.»
سلام
سلام
نیستی؟
دارم نگران میشم
یه خبری
یه نظری
امید وارم هر جا هستی سالم و سلامت باشی
سلام رضوان عزیزم .اخرین خبر این که دیشب تنها و به دعوت من آمد خانه.چند دقیقه ای با من و مامان و بابا صحبت کردو گفت من فکر می کنم تا زمانی که خواهرم ازدواج نکرده نمی توانم قولی بدهم و برای زندگیم اقدام کنم و با توجه به این که خانه مال خواهرم و کارگاه مال مادرم هست اگر بخواهم خلاف نظر آنها اقدام کنم همه چیز را از من خواهند گرفت .با با قاطعانه گفت پس اول مشکل خود را حل کنید و دیگر تماس یا دیداری با دختر من نداشته باشید و او هم رفت .امروز تماس گرفت و گفت نمی دانم چرا خراهرم که خودش تو را به من معرفی کرده این طور رفتار می کنه شاید دچار نوعی بیماری ست و از من خواست که بتواند در روز ۱۰ دقیقه با من صحبت کند و گفت باور کن که بر میگردم زمانی که مشکل خودر ا به شکلی حل نمایم و من پذیرفتم .چه کنم؟اگر ممکن است این مطلب را چاپ نفرمایید فقط زحمت بکشید برایم پاسخی بفرستید که باید چطور رفتار کنم او مراخیلی دوست دارد من هم به او دل بسته ام.با تشکر فراوان