در کتاب سودای عشق می خوانید مردان وقتی در شرایط پر استرس قرار دارند ساکتند و وقتی مسائل را با توانایی های شان حل کردند باز هم ساکتند ولی این دو سکوت از زمین تا آسمان با هم فرق می کند هر گردی گردو نیست سکوت اولی برای خوب فکر کردن و تجزیه و تحلیل راه های متعدد است و سکوت دوم فکر کردن به توانایی هایی که شکوفا شده(ناز شست خودم که توانستم) خانم ها در موقعیتی که مرد ساکت است و دلش میخواهد در دنیای خود بماند او را بی احساس قلمداد می کنند اگر زنان این نیاز به سکوت و تنهایی مردان را درک کنند و او را به حال خود بگذارند معمولا جنگی به وجود نمی آید بگو مگویی نمی شود مشکل آنجاست که زن رنجیده خاطر می شود چرا مرد زندگی من مرا محرم راز های خود نمی داند چرا از من و وجود من برای حل مشکل خود بهره نمی گیرد؟چرا میخواهد به من تفهیم کند وجود تو با نبودنت علی السویه است چرا نمی گذارد احساس ارزشمندی کنم؟چرا به توانایی های من شک دارد؟ زنان غافلند که این طبیعت مردانه اصلا و ابدا به این احتمال ها ربطی ندارد و تصورات خام خودشان است که چنین می اندیشند مرد در چنین شرایط راه را بر عواطف می بندد و به طور کامل عقل می شود و محاسبه و تفکر و استدلال او میخواهد منطقی تلقی شود از آنجا که زنان تحت هیچ شرایطی از عواطف تهی نیستند از رفتار مرد متعجب و هراس ناک می شود .اگر او را نه از چشم یک زن بلکه از چشم مرد ها ببیند تعجب نخواهند کرد وقتی انگیختگی هیجانی مرد به حد وسط می رسد میتواند از مشکلش سخن بگوید ولی از آنجا که مردان طبیعتا پر صحبت نیستند و کم گویی و گزیده گویی را ترجیح میدهند این بار نیز سکوت می کنند و زنان که خود عادت دارند وقتی هم مشکل شان حل شد با آب و تاب این پیروزی را برای همگان با شرح و تفسیر بیان کنند متعجبند چرا مرد ساکت است؟! و این باعث دیر باوری زنان می شود وقتی مردی میگوید مشکلی بود ساکت ماندم حل شد زنان احتمالات دیگر را که در ذهن خود دارند بیشتر بها میدهند تا قسم های مرد را و با اصرار میگویند همان که من گفتم تو به من اعتماد نداری تو مرا ضعیف می پنداری و تو با من یکدل و جان نیستی که از مشکلاتت نزد من سخن نگفتی و حتما کس دیگری(...زن دیگری)محرم اسرار توست و من برای تو یک غریبه ام و بعد هم تلافی می کنند وقتی مردی میگوید: همه چیز خوب و عالی است ، بهتر است همسرش به این گفته او اطمینان کند و در شرایط آرام قرار بگیرد. |
حتماً خوشحال شدین که شرم از سرتون کم شد، نه؟ اما دلم خیلی براتون تنگ شده. عصر باهاتون تماس میگیرم. راستی از رضا خبر دارین؟
دوستت دارم مامانم...
یه دنیا ممنونم ازتون. دوستت دارم مامان گلم...
منم شما رو دعا میکنم. مواظب به مامان من باشید...
راستی شنبه بابا داره میاد اصفهان. خیلی دوست داشتم میومدم ولی باید مرخصیهامو نگه دارم واسه وقتی که نینی خاله میاد. امیدوارم لحظه دیدارمون نزدیک بشه. برای اون لحظه بیصبرانه منتظرم...
بهشت جان سلام، اتفاقا من وقتی مردها سکوت میکنن اونها رو بی احساس و هراسناک نمیدونم و قبول دارم که در سکوت یا دارند مشکلشون رو بررسی میکنند و یا دارند به خودشون میگن ناز شستم، شاید چون خودم هم یه جورهایی از این اخلاقهای مردانه دارم هر چند مرد نیستم :-))
ای بابا دقمون ندن...تا جان در بدن دارند سکوت کنند...:(((
سلام.از نوشته خیلی عالی ات لذت بردم دست گلت درد نکنه . منو تو هم عقیده ایم
همیشه این گوهرها را به اطرافیانم تقدیم میکنم اما کو گوش شنوا . ؟
راستی من یه مشکلی دارم میتونی حلش کنی ؟ توی بلاگ مریم گلی تو را یافتم از اوهم ممنونم . بلاگمو بخون بعد بهت میگم مشکلم چیه . مطمئنم حلش میکنی .
بهشت جان من هم روز جهانی ام اس رو به همسر برادرت تبریک میگم و امیدوارم به زودی درمان قطعی ایشون و سایر دوستان رو بشنویم
بهشت جان سلام . اگه از تایید نظرات من واهمه داری دیگه برات نمینویسم
کاش منو استادم را آشتی میدادی ؟ اگه خواستی وبلاگمو بخون نظر بگذار تا منم
هر روز به شما سر بزنم