آدما تو دنیا اومدند تا چیزایی ببینند و بشنوند و لمس کنند و بچشند و به مشام شون برسه و برن.
ولی نمی دونم مشکل کجاست که نمیخوان محرک دریافت کنند.
اسب عصاری را دیدین؟فکر نکنم همه دیده باشن.چشمهای اسب عصاری بسته است دور می زنه دور یه سنگ تا روغن دانه های گیاهی در بیاد.خودش نمی دونه اینهمه راه رفتنت اش یه دور باطله.
برای آدمایی که نمی خوان محرکات جدید داشته باشن زندگی یه دور باطله.
مردمانی هستند که پول خرج میکنند خطر را به جان می خرند و دور دنیا را میگردن تا یه محرک جدید تحریک شان کنه.ولی کسانی هستند که از هر چه محرکه فراری اند.تحریک مغز باعث میشه انسان مبتلا به فراموشی نشه ولی چرا بعضی از آدما چشمها شون را می بندند در گوشاشون را میگیرن و....و....و....مبادا تحریک شوند؟
بند انفرادی زندان برای آن است که فرد محروم از محرکات بیرونی شود و بعد رام شود عین بره.آیا کسانی که در بند نیستند باید خودشان،خود را به بند کشند؟
کار ما سخته.نه که فکر کنید بیل ور میدارم زمینو میکنم پس بدنم خسته و فرسوده شده ها.نه.مسائلی را متوجه میشم که شنیدنش طراوت و تازگیم را از بین می بره واقعیت های تلخ جامعه
یکی کار یدی میکنه فرسودگیش تو بدنه یکی کار فکری میکنه فرسودگی تو جانش ایجاد میشه البته مشاغل سخت جامعه یکیش هم کار با بیماران روانیه.نمیشه ما انتظار داشته باشیم تو دنیا بنشینیم باد مون را بزنند.این رفتار های خان و خان بازیه.آدمای رعیت زندگی شون همین جوره
با مادری مواجه شدم که شیون می زد تموم موهای سرش را میکند و گریه میکرد ÷سرش به دلیل نامعلومی کشته شده بود بعد از سفر چین که برگشته بود با دوستاش که تجارت می کرد حالا یه جوری به قول خود خانومه مظلومانه و بی گناه.ولی بد جوری ضجه میزد و ما در تموم طول روز مجبور بودیم کنار تختش تو بخش بنشینیم.گاهی اوقات برای به تصویر کشیدن لحظات ناب مادری مجبوری چنین صحنه ها را ببینی.تا بتونی قسم بخوری زنی را دیدی که مادری دلسوخته بوده.کار تو بخش روانی گاهی اوقات حساس و زود رنجت میکنه.واقعیت ها تلخ را ناخن زدن دنبال محرک رفتن.ولی گاهی اوقات محرکی را که دنبالش رفته ای از حد تحمل تو زیاد بوده.دیگه نمی تونی دوام بیاری و آسیب می بینی.مث کش،که اگر زیاده از حد کشیده بشه خاصیت الاستیک خود را از دست میده.مث غذای داغ که زبونت را می سوزونه و تو مزه غذا را دیگه نمی تونی متوجه بشی.در اون حد مجاز باید محرک دریافت کنی.به دانشجویان میگم اومدن تو بخش روان خوبیش اینه که دریافت محرک می کنی و تو را تلنگر می زنه
ولی وقتی از حد بگذره آسیب در بر داره.
تا وقتی افکارت آلوده به خرافه و خیانت نیست..... بخودت افتخار کن
و..... تا وقتی که از دیگری جز خیر خواهی و رفاقت، خلاقی ندیده ای و کلامی آلوده نشنیده ای.... به او نیز مباهات کن....
برام جالبه ! می بینم در { سطور اولیه} یادداشت امروزت - دقیقا به نقطه ضعف های خودت اشاره کرده ای...
< ولی نمی دونم مشکل کجاست که نمیخوان محرک دریافت کنند. >
و تمام آنچه که من در گفتار و در عکس العمل های منفی و معترض تو دیده ام . دقیقا مصداق همین مشگلی هست که خودت بآن اشاره کرده ای......
< شده اشتباهی بکنی؟
و نتیجه اشتباهت را ببینی؟
و کسی نباشه جز خودت که بخوای سرزنشش کنی؟
من هم چنین اشتباهاتی کرده ام
اما نه یک بار
نه دوبار
بارها >
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باین ترتیب همه اونائی که دور و برت هستند - اعم از خانواده و همکار ، تا دوستان ندیده مجازی ، همه و همه (هدف) این اشتباهات مکرر تو قرار گرفته اند....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعنوان نمونه مطلبی از شما آوردم و نظری که درباره اش داشتم ، دادم ..
شما نیز نه برای من - بلکه در تمام موارد زندگی ات ، اگر چنین روشی داشته باشی مسلما نیازی به دکتر و روانکاو و مشت و مال(!) بده و ازاین حرفا نخواهی داشت و حتما جلوی اشتباهات تکراری ات گرفته میشود ..
سلام
خیلی درگیر روان هستید؟
ولش کنید این جانور را !؟
موفق باشید
< اسب عصاری را دیدین؟فکر نکنم همه دیده باشن.چشمهای اسب عصاری بسته است دور می زنه دور .....>
خوب .... معلوم شد که اسب عصاری را هم تا بحال ندیده ای - وگرنه نمی نوشتی که چشمانش بسته است....
من خودم بچشم ندیدم - اما در تصویر و در تعریف دیده و شنیده ام که اطراف چشم اسب را طوری (قاب) میگیرند( می پوشانند) که حیوان فقط جلوی خودش را ببیند و از راهی که ناچار به چرخش و گردشش هست - تجاوز نکند!
من اگه خدای نا خواسته جزو کسانی بودم که باید پای صحبت شما به عنوان بیمار و یا در سمت پرستار حضور داشتم - همون روز اول خودمو راحت میکردم!
<< نویسنده: بانوچهارشنبه 22 آبان1387 ساعت: 10:29آیا باید به تو مباهات کنم؟
چون تا به حال سخنی جز خیر خواهی نیتی نداشته ای؟
و جز رفاقت رفتاری نداشته ای؟
و چون کلام آلوده ای نگفته ای؟
اما این کافیست؟>>
======================
هنگامی که ( شرایط) در نظر گرفته شود - بله .... بنظرم باید کافی باشد..
شما چرا آدرس مجله تان را اعلام نمی کنید؟
در همین دور و بر ها به نقل از شما خواندم که :
< بهشت چهارشنبه 22 آبان1387 ساعت: 3:46
عجب از دست این زن ها که مردها را ملعبه دست خود ساخته اند و بیچاره اون مردای بی خبر که فکر میکنند این زن ضعیفه ای بیش نیست>
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بالاخره زنها در ایران امروز قانونا - شرعا - عرفا - اخلاقا ، و.... عادتا ..... ضعیفه شناخته میشوند یا نه ؟
کسی که زن را ضعیفه می شناسد و این واژه ننگین را درباره ی او بکار میبرد - از مردی، سبیل و گردنی کلفت دارد و از مردانگی فقط در خلوت قربون صدقه رفتن را یاد گرفته است.....
رضوان بانوی گرامی
سئوال ! :
شما چند ساله عاشق شدی؟ - انتخاب همسر بعهده خودت بود یا بنا بر مصلحت و اعمال پدر و مادر ؟ - اختلاف سن تو با همسرت چند سال است ؟
سئوال ! :
بزرگ شده ی کجائی ؟ دوره ابتدائی را کجا طی کردی و ازچه سنی اهل پوشش سر به بهانه حجاب شدی؟.
سئوال !:
وقتی انقلاب شد چقدر در جریان اتفاقات قرار داشتی
و وقتی پنچه باز کرد .... چقدر به سهم خودت به استقبالش رقتی؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تذکر*
میدانم که دخالت در خصوصیات افراد کار درستی نیست و بهمین دلیل هم دراین سالها حتی یک کلام سئوال خصوصی مطرح نشده.
اما این بار میخواهم کمی بیشتر با شما به صحبت بنشینم و از زاویه ای دیگر به بحث و گفتگو بپردازیم... شاید این تغییر در تجدید رفتار نوشتاری شما موثر باشد!!.
* شما میتوانی در پاسخ سئوالات ، آنجا که نیازمند دادن اسم و آدرس هست خودداری کنی و بطور کلی از کسی و چیزی نامی نبری .....
و نیـــــــــــــــــــــــز - میتوانی آنچه را که دلت میخواهد از من بپرسی....
*** ( در شرع که شما هوا دار سر سختش هستی!) دروغگوئی حرام است .... یعنی مثل اینه که آدم گوشت خوک خورده باشه !.
شماره ۱۰۰۱ - راستی ، گفتار و کردار پاک و بی تعارف و بی آلایش دوست ، هزاران مرتبه از مسائل بی پایه و مایه ای که دکانداران برای (گریان کردن) ساده دلان در بالا و پائین منبر ارائه میدهند - با ارزش تر - مغتنم تر و مفید تر نیست ؟؟؟....
۱۰۰۲ - نخستین پایه های استواری دوستی ها - احترام گذاشتن به عقاید و باور و نظرات دیگری است ..... باید در تمام بحث هایمان هر جا که مخالف نظر بودی - در نهایت شجاعت و صراحت اظهار عقیده میکردی - .....سکوت - حمایت غیر مستقیم از اوضاع و سانسور مطالب و نقطه چین کردن ها و به صحرای کربلا زدن ها که عادت دیرینه توست - بین پیوند دوستی ایجاد شکاف کرده است .....
۱۰۰۳- خانم جان ! شما عاشق (تعارف) و شیدای تعریف و شیفته ی حرف های مبالغه آمیز و بیهوده و بی فایده هستی... شما دوست نداری کسی از درد های اجتماعت برایت بنویسد - از توهین و تحقیری که یک مشت بی سر و پا مادر و خواهر و همسر من و تو را هدف گرفته است -صدایت در آید و شکوه و شکایتی کنی- و این (بی اعتنائی شخصیتی) کار را به آنجا رسانده که اگر کسی هم پیدا شد و از درد ها گفت و نوشت -ایراد میگیری و او را تلخ مزاج میخوانی
۱۰۰۴ - القصه - بفرمائید از ما چه بر میآید .... ای سانسورچی ...
راستی ... فکر نفرمائی بابت پاسخ هائی که باید میدادی اما گویا (امکانات!) اجازه نمیدهد - فراموشی حاصل شده است- نخیر - حاصل نشده است۰!.
۱۴ نیر۸۷...
۱۰۰۵ - ۲۶ بهمن ۸۶ -بهشت!
نازنین دوست من فاطمه ُشنیده ام بچه محل وبلاگ نچاق اومده وبلاگت و نظر شان را اظهار کرده.بچه محل منو پرواز نده بذار بیاد و هرچند در مخالفت حرفش را بزنه.او همیشه تو وبلاگ من هم با امضاء پیر نظراتش را میذاره.میگه مسلمونم میگه منم مثل شما و خیلی های دیگه صداقت و راستی و درستی و وقاغر ومتانت را دوست دارم.داره تلاش خودش را میکنه تا من و تو وبعضی دیگر را زر ناب کنه.بذار تلاش کنه.جوابش را هم دادی که.شاید بازم مشتری وبلاگت بشه.بحث کردن را مقدمه به حقیقت رسیدن میدونه.همین جواب دادن تو باعث میشه بازهم بیاد و ....}}}
=======
تا شماره های بعد - بامید بودن
۱۰۰۶ - بارها پرسیدم چرا چنین در باره خودت (ضعف) نشان میدهی؟ دریغ از پاسخ
آنچه نوشته بودی:
<دوشنبه 14 اسفند1385 ساعت: 13:37 توسط:بهشت
با سلام خدمت دوست قدیم(قدمت =پنج ساله)
یاد اون روزایی به خیر که من از آیات قرآن برای صحبت کردن هام چاشنی ......منشی نگرفته ام تازگی ها یاد گذشته ها کرده ام.تغییر کردن خلق من علامت نوع شخصیتم است.آدمایی با شخصیتی مثل من بذله گو دارای نوسان خلق نمایشی خود شیفته گرم و پر صحبت هستند.حالا اگر این شخصیت را برای خودم تصور کرده ام چون ....>
مثل شعرا ، بهم الهام شد تا بعد از این (شیرین بانو) خطابت کنم...
امضاء - تلخ مزاج !
این هم آخرین پیام در این فصل از گفتار:
از نگاه من تفکرات آدمی همه خدایی است و انسان حق دارد که اندیشه هایش را با آزادی مطلق بیان کند.
--------------------------------------------
* خدا کنه نتیجه بخش باشه و من بعد ازاین همش از دل بگم و از رویاهای <؛ گیس سفیدم!؛>
مایلی با هم دیگه تبادل لینک کنیم
سلام عزیز نازنین دوست به قدمت هفت ساله در دنیای وب.روز میلاد حضرت امام رضا حضور مبارک تان تبریک.ممنون بابت این وازش های ذهن ما با او مقاله چندین و چند ماده ای.به کلبه ما نیز سری بزنید و ما را از اظهار نظرات خود بی نصیب نگذارید