هم من هم شما خوب میدانیم از شما تلخی گرفتن محال است دوست عزیز ما بادام تلخ را تلخی میگیریم و با آجیل میخوریم ولی تلخی شما گرفتن محاله دوست وقتی هفت ساله بشه از سیر هفت ساله شیرین تره ولی مگر این همه زحمت من برای آشتی دادن شما با خودم ذره ای اثر بخشید؟تعجب می کنم از دیوانگی خودم که علی رغم مخالفت شما به حفظ دوستی اینهمه سال تحمل کردم.اگر خود آزار نبودم رشته تحصیلی مدیریت را انتخاب کرده بودم به جای این رشته تحصیلی لعنتی که همواره امرم میکند به حلم و صبر نمی دانم چرا نتوانستم اجازه دهم راحت باشی و از دوستی با من دور و راضی تو هم کم گرفتاری پیدا نکردی که در عالم نت گیر همچون منی افتادی خدا هدایتم کند اینجا مزاحم اوقات شریفت نشوم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با وجودی که میدانم همچنان بی آنکه اندکی در پاسخ های من درنگ کنی - حرف خودت را میزنی و خر خودت را میرانی - باز هم حوصله بخرج میدهم و این بار برای هزارمین مرتبه میگویم: خانم جان ! شما عاشق (تعارف) و شیدای تعریف و شیفته ی حرف های مبالغه آمیز و بیهوده و بی فایده هستی... شما دوست نداری کسی از درد های اجتماعت برایت بنویسد - از توهین و تحقیری که یک مشت بی سر و پا مادر و خواهر و همسر من و تو را هدف گرفته است -صدایت در آید و شکوه و شکایتی کنی- و این (بی اعتنائی شخصیتی) کار را به آنجا رسانده که اگر کسی هم پیدا شد و از درد ها گفت و نوشت -ایراد میگیری و او را تلخ مزاج میخوانی و بعد هم بجای - دمی درنگ نسبت به آنچه برایت نوشته ام . هر آنچه دل تنگت خواسته نوشته ای و این بار (تلخی را از من گرفتن - محال خوانده ای!!) ......
سه شنبه 21 آبان1387 ساعت: 6:7 توسط:.. بقیه خانم جان آنکه در کار دوستی ها سنگ انداخته و دائم بیراهه رفته است شما هستی...... من از شخصیت تو همواره دفاع کرده ام و تو بر عکس همیشه در حال فرار بوده ای ...... این تلخی مزاج است ؟؟؟؟؟؟. کجای کاری بانوی مدرس!!... شما یا عمدا و من فکر میکنم از روی ناچاری - دوست داری هوا دار و طرفدار عاملان هرج و مرج و آشفتگی و فقر و فساد این جامعه باشی ... من مخالف این سازش و نرمش هستم. کسی که حتی با نام مستعار در برابر این همه بیداد صدایش در نیاید و حتی از اظهار نظر کردن بترسد و واهمه کند - از منظر من خیلی اسیر خرافه و دست بسته تقیه و تقلید است. تقیه و تقلیدی که برازنده انسان امروزی نیست . انسان ها اگر طالب درک و توفیق در توانائی ها باشند - نقاط ضعف خودشان را در نزد دیگران تا آنجا که میسر باشد - پنهان و سعی در اصلاح میکنند و من شما را در این سالها خلاف این روش دیده ام - می بینم کوشش در حفظ نقاط ضعفی داری که حتی نباید متعلق به یک زن آشپزخانه ای باشد - چه برسد به آنکه صحبت بانوئی باشد که از درس و دانشگاه میگوید.. شما در مقام یک مدرس و معلم ، لازم بود درس وشرط اول (دوستی) را آویزه گوش کنی... نخستین پایه های استواری دوستی ها - احترام گذاشتن به عقاید و باور و نظرات دیگری است ..... باید در تمام بحث هایمان هر جا که مخالف نظر بودی - در نهایت شجاعت و صراحت اظهار عقیده میکردی - .....سکوت - حمایت غیر مستقیم از اوضاع و سانسور مطالب و نقطه چین کردن ها و به صحرای کربلا زدن ها که عادت دیرینه توست - بین پیوند دوستی ایجاد شکاف کرده است ..... شما باید در دفاع از عقاید و باورت - با دوستت مجادله میکردی و از او میخواستی تا بصراحت پاسخگو باشد. چرا طفره رفتی؟ یادت نبود ؟ - یا شدت واهمه و تعصب اجازه نمیداد؟. مختصر این که : در دنیای باور من ، دوست کسی است که عاشق افکار - اندیشه - طرز فکر و برداشت های احساسی - عقلی - اجتماعی و سیاسی دوستش بشود. من و شما در دنیای مجازی باید دنبال چنین معشوقی میرفتیم .... چقدر سخت است راهی که به امید رسیدن و پیدا کردن این گونه دوست می پیمائی و وقتی به پایان میرسد هیچ نشانه و جاذبه و خاطره ای را که دل چسب و گوارایت باشد - بخاطر نمی آوری ... و تازه دست آخر متهم به تلخی مزاج هم میشوی؟!! این موجب تاسف نیست ؟....
سابق بر این دعوای ما بر سر این بود که شما هر وقت صحبت ملا ها و جماعت نان خورش میشود (به دلایلی که خودت میدانی) از شرکت در بحث و ارائه نظر، سخت پرهیز میکردی... خوب این را میشود در حالت خیلی خوشبینانه گفت که طرف عاشق راویانی هست که متاسفانه نشان دادند نه تنها بدرد نقل روایت ، که به درد لای جرز هم نمیخورن!.. اما حالا که ما آمدیم و در برابر دو سه تا از ؛ شکوائیه ؛ های از دل برخاسته تان مطلبی قلمی کردیم و اشاره ای به ـ احساس - مان نمودیم !. می بینم همچنان خود را در (کریدور های شرعی) مشغول کرده و بجای پاسخ در خور....، شیطان را لعنت کرده ای!!.... راستی ، گفتار و کردار پاک و بی تعارف و بی آلایش دوست ، هزاران مرتبه از مسائل بی پایه و مایه ای که دکانداران برای (گریان کردن) ساده دلان در بالا و پائین منبر ارائه میدهند - با ارزش تر - مغتنم تر و مفید تر نیست ؟؟؟.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرقدر از(واقعیت) ها فرار کنی - همان قدر به گرفتاری های روحی نزدیک رمیشوی ـــــــــــــــــــــــــــــــ اما تکرار------ بخشی از یک نامه برای دوست!
در دنیای باور من ، دوست کسی است که عاشق افکار - اندیشه و برداشت های حسی و فکری - رفتار اجتماعی و درک سیاسی دوستش بشود. من و شما باید دنبال چنین معشوقی میرفتیم ....
من به سهم محدود خودم در دنیای مجازی ، (یکی ) را نشانه کردم - اما هر قدر پیش آمدم، نگاهم به انتخابم. بیشتر سئوال برانگیز میشد. چقدر سخت است راهی که به امید رسیدن و پیدا کردن دوست می پیمائی و وقتی دست خالی به پایان راه میرسی هیچ نشانه و جاذبه و خاطره ای را که دل چسب و گوارا باشد - بخاطر نمی آوری ... و تازه دست آخر متهم به تلخی مزاج هم میشوی؟!!... این موجب تاسف نیست.
دوست پ
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ
توصیه میکنم این آخرین پست را که شایسته فکر یک مربی و معلم نیست - بلافاصله حذف کنی......
پای درد سر دل نشستن بخش دل چسبی از زندگی تکراری است ....
تنی که آلوده نشده ..... حسی بیدار میشود و در دنیای زیبای دوست داشتن ها از خود نشانه هائی باقی میگذارد ....
آن کس که تو را بهم میریزد و ولو برای دقایقی افکارت را از درد های تلخ تحقیر که هر روز با آن روبرو هستی - دور میکند .. این آدم دوست داشتنی است !
اقرار به تائید آن که جرم نیست.... هست ؟ نه .... فقط باید از قالب تکرار در آمد و باین نکته فکر کرد که (میشود همواره از دردی دل نشین نالید! -
دوست پ
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ
حتما .. همین طور است . گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست.
دقیقا همین طوره !
در دنیای دوستی- هنگام پرداختن به بحث و گفتگو ، باید در برابر مخالفین عقیده ات- جویای علت باشی... باید تعصب را دفن کنی و بپذیری که دیگران همواره (میتوانند) بهتر و بیشتر از ما بدانند---- و اگر غیر ازاین است ... باید پرسید..... دوستی ها ، بر پایه گفتگو و شناخت یک دیگر جان میگیرند - اگر قرار باشد من همه اش مطابق میل طرف حرف بزنم او را فریب داده ام ..... آخرین پستی که نوشته ای - لحن یک بانو نیست - و آنکه از حرف هاش عصبانی شده ای دشمن تو نیست ..... تقصیر خودت هست که عاشق تعریف و تعارفی....
گاهی دلم بحال آنها که با تو دمخور و معاشر هستند - میسوزد!!...
تو قسمت کامنت های وبلاگم اظهار نظر فرموده بودید.باعث مسرت هستید.ممنون از لطف شما ممنون.باز هم سر بزنید پاینده باشید و استوار... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توی کامنت های وبلاگ شما آمدم و پاسخ گله و شکایاتی را که کرده بودی - دادم. انتظار ندارم و نداشتم تا به نکاتی که اشاره کردم بپردازی و پاسخگوی آنها باشی. از منظر من ، چنین بر خورد هائی ، طرف مقابل را از کرده پشیمان و بی توجهی تو را وقتی مرتب تکرار میشود، حمل بر عدم تعادل میکند.....
نویسنده: بهشت سه شنبه 21 آبان
اینها ( حقیقت تلخ) است و نه ..... تلخی مزاج ...
هم من هم شما خوب میدانیم از شما تلخی گرفتن محال است
دوست عزیز ما بادام تلخ را تلخی میگیریم و با آجیل میخوریم ولی تلخی شما گرفتن محاله
دوست وقتی هفت ساله بشه از سیر هفت ساله شیرین تره ولی مگر این همه زحمت من برای آشتی دادن شما با خودم ذره ای اثر بخشید؟تعجب می کنم از دیوانگی خودم که علی رغم مخالفت شما به حفظ دوستی اینهمه سال تحمل کردم.اگر خود آزار نبودم رشته تحصیلی مدیریت را انتخاب کرده بودم به جای این رشته تحصیلی لعنتی که همواره امرم میکند به حلم و صبر
نمی دانم چرا نتوانستم اجازه دهم راحت باشی و از دوستی با من دور و راضی
تو هم کم گرفتاری پیدا نکردی که در عالم نت گیر همچون منی افتادی
خدا هدایتم کند اینجا مزاحم اوقات شریفت نشوم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با وجودی که میدانم همچنان بی آنکه اندکی در پاسخ های من درنگ کنی - حرف خودت را میزنی و خر خودت را میرانی - باز هم حوصله بخرج میدهم و این بار برای هزارمین مرتبه میگویم:
خانم جان ! شما عاشق (تعارف) و شیدای تعریف و شیفته ی حرف های مبالغه آمیز و بیهوده و بی فایده هستی... شما دوست نداری کسی از درد های اجتماعت برایت بنویسد - از توهین و تحقیری که یک مشت بی سر و پا مادر و خواهر و همسر من و تو را هدف گرفته است -صدایت در آید و شکوه و شکایتی کنی- و این (بی اعتنائی شخصیتی) کار را به آنجا رسانده که اگر کسی هم پیدا شد و از درد ها گفت و نوشت -ایراد میگیری و او را تلخ مزاج میخوانی و بعد هم بجای - دمی درنگ نسبت به آنچه برایت نوشته ام . هر آنچه دل تنگت خواسته نوشته ای و این بار (تلخی را از من گرفتن - محال خوانده ای!!) ......
سه شنبه 21 آبان1387 ساعت: 6:7 توسط:.. بقیه
خانم جان آنکه در کار دوستی ها سنگ انداخته و دائم بیراهه رفته است شما هستی...... من از شخصیت تو همواره دفاع کرده ام و تو بر عکس همیشه در حال فرار بوده ای ...... این تلخی مزاج است ؟؟؟؟؟؟. کجای کاری بانوی مدرس!!...
شما یا عمدا و من فکر میکنم از روی ناچاری - دوست داری هوا دار و طرفدار عاملان هرج و مرج و آشفتگی و فقر و فساد این جامعه باشی ... من مخالف این سازش و نرمش هستم. کسی که حتی با نام مستعار در برابر این همه بیداد صدایش در نیاید و حتی از اظهار نظر کردن بترسد و واهمه کند - از منظر من خیلی اسیر خرافه و دست بسته تقیه و تقلید است. تقیه و تقلیدی که برازنده انسان امروزی نیست .
انسان ها اگر طالب درک و توفیق در توانائی ها باشند - نقاط ضعف خودشان را در نزد دیگران تا آنجا که میسر باشد - پنهان و سعی در اصلاح میکنند و من شما را در این سالها خلاف این روش دیده ام - می بینم کوشش در حفظ نقاط ضعفی داری که حتی نباید متعلق به یک زن آشپزخانه ای باشد - چه برسد به آنکه صحبت بانوئی باشد که از درس و دانشگاه میگوید..
شما در مقام یک مدرس و معلم ، لازم بود درس وشرط اول (دوستی) را آویزه گوش کنی... نخستین پایه های استواری دوستی ها - احترام گذاشتن به عقاید و باور و نظرات دیگری است ..... باید در تمام بحث هایمان هر جا که مخالف نظر بودی - در نهایت شجاعت و صراحت اظهار عقیده میکردی - .....سکوت - حمایت غیر مستقیم از اوضاع و سانسور مطالب و نقطه چین کردن ها و به صحرای کربلا زدن ها که عادت دیرینه توست - بین پیوند دوستی ایجاد شکاف کرده است .....
شما باید در دفاع از عقاید و باورت - با دوستت مجادله میکردی و از او میخواستی تا بصراحت پاسخگو باشد. چرا طفره رفتی؟ یادت نبود ؟ - یا شدت واهمه و تعصب اجازه نمیداد؟.
مختصر این که : در دنیای باور من ، دوست کسی است که عاشق افکار - اندیشه - طرز فکر و برداشت های احساسی - عقلی - اجتماعی و سیاسی دوستش بشود.
من و شما در دنیای مجازی باید دنبال چنین معشوقی میرفتیم .... چقدر سخت است راهی که به امید رسیدن و پیدا کردن این گونه دوست می پیمائی و وقتی به پایان میرسد هیچ نشانه و جاذبه و خاطره ای را که دل چسب و گوارایت باشد - بخاطر نمی آوری ... و تازه دست آخر متهم به تلخی مزاج هم میشوی؟!! این موجب تاسف نیست ؟....
سابق بر این دعوای ما بر سر این بود که شما هر وقت صحبت ملا ها و جماعت نان خورش میشود (به دلایلی که خودت میدانی) از شرکت در بحث و ارائه نظر، سخت پرهیز میکردی... خوب این را میشود در حالت خیلی خوشبینانه گفت که طرف عاشق راویانی هست که متاسفانه نشان دادند نه تنها بدرد نقل روایت ، که به درد لای جرز هم نمیخورن!..
اما حالا که ما آمدیم و در برابر دو سه تا از ؛ شکوائیه ؛ های از دل برخاسته تان مطلبی قلمی کردیم و اشاره ای به ـ احساس - مان نمودیم !. می بینم همچنان خود را در (کریدور های شرعی) مشغول کرده و بجای پاسخ در خور....، شیطان را لعنت کرده ای!!....
راستی ، گفتار و کردار پاک و بی تعارف و بی آلایش دوست ، هزاران مرتبه از مسائل بی پایه و مایه ای که دکانداران برای (گریان کردن) ساده دلان در بالا و پائین منبر ارائه میدهند - با ارزش تر - مغتنم تر و مفید تر نیست ؟؟؟....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرقدر از(واقعیت) ها فرار کنی - همان قدر به گرفتاری های روحی نزدیک رمیشوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ اما تکرار------ بخشی از یک نامه برای دوست!
در دنیای باور من ، دوست کسی است که عاشق افکار - اندیشه و برداشت های حسی و فکری - رفتار اجتماعی و درک سیاسی دوستش بشود.
من و شما باید دنبال چنین معشوقی میرفتیم ....
من به سهم محدود خودم در دنیای مجازی ، (یکی ) را نشانه کردم - اما هر قدر پیش آمدم، نگاهم به انتخابم. بیشتر سئوال برانگیز میشد. چقدر سخت است راهی که به امید رسیدن و پیدا کردن دوست می پیمائی و وقتی دست خالی به پایان راه میرسی هیچ نشانه و جاذبه و خاطره ای را که دل چسب و گوارا باشد - بخاطر نمی آوری ... و تازه دست آخر متهم به تلخی مزاج هم میشوی؟!!... این موجب تاسف نیست.
توصیه میکنم این آخرین پست را که شایسته فکر یک مربی و معلم نیست - بلافاصله حذف کنی......
پای درد سر دل نشستن بخش دل چسبی از زندگی تکراری است ....
تنی که آلوده نشده ..... حسی بیدار میشود و در دنیای زیبای دوست داشتن ها از خود نشانه هائی باقی میگذارد ....
آن کس که تو را بهم میریزد و ولو برای دقایقی افکارت را از درد های تلخ تحقیر که هر روز با آن روبرو هستی - دور میکند .. این آدم دوست داشتنی است !
اقرار به تائید آن که جرم نیست.... هست ؟ نه .... فقط باید از قالب تکرار در آمد و باین نکته فکر کرد که (میشود همواره از دردی دل نشین نالید! -
حتما .. همین طور است . گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست.
دقیقا همین طوره !
در دنیای دوستی- هنگام پرداختن به بحث و گفتگو ، باید در برابر مخالفین عقیده ات- جویای علت باشی... باید تعصب را دفن کنی و بپذیری که دیگران همواره (میتوانند) بهتر و بیشتر از ما بدانند---- و اگر غیر ازاین است ... باید پرسید.....
دوستی ها ، بر پایه گفتگو و شناخت یک دیگر جان میگیرند - اگر قرار باشد من همه اش مطابق میل طرف حرف بزنم او را فریب داده ام .....
آخرین پستی که نوشته ای - لحن یک بانو نیست - و آنکه از حرف هاش عصبانی شده ای دشمن تو نیست ..... تقصیر خودت هست که عاشق تعریف و تعارفی....
گاهی دلم بحال آنها که با تو دمخور و معاشر هستند - میسوزد!!...
بهشت عزیز ممنون از حضور پر مهرت
دل نوشته هات رو البته به صورت پراکنده خوندم قلم زیبایی داری از آشنایی با تو خیلی خوشحالم موفق باشی
تو قسمت کامنت های وبلاگم اظهار نظر فرموده بودید.باعث مسرت هستید.ممنون
از لطف شما ممنون.باز هم سر بزنید پاینده باشید و استوار...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توی کامنت های وبلاگ شما آمدم و پاسخ گله و شکایاتی را که کرده بودی - دادم.
انتظار ندارم و نداشتم تا به نکاتی که اشاره کردم بپردازی و پاسخگوی آنها باشی.
از منظر من ، چنین بر خورد هائی ، طرف مقابل را از کرده پشیمان و بی توجهی تو را وقتی مرتب تکرار میشود، حمل بر عدم تعادل میکند.....
سلام استاد
احوال شما؟
بیشتر مراقب خودتان باشید