نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

با دیدن این عکس

از ÷سر عمه ام که در آمریکا زندگی میکند به دنیای خیال  رسیدم که عمه ام را ملاقات کردم.قلبم به شدت می زد چون عمه در بستر بیماری بود و بچه هاش همه دورش جمع و در حال گریستن.دختر کوچک عمه را نوازش میکردم و بر اندوه شان دل می سوزاندم.ناگهان از صدای طپش شدید قلب خود بیدار شدم.آریتمی(بی نظمی)ضربان قلبم وحشت زده ام کرده بود.با خود اندیشیدم خوردن پیتزا بلافاصله قبل از خواب برای سن و سال من میتواند منجر به خطر شود.به خصوص که روی دنده چپ هم خوابیده باشی و اندوه ناک هم باشی.

نمی دانم لطف خدا بود که صدای قلبم بیدارم کرد؟یا ....

آیا میشود کسی آنقدر خوابش سنگین شود که بیدار نشود؟

سالها پیش عمه ام عمرش را به شما داده و دختر عمه ام در زندگی هرگز اجازه لمس بازنوانش را به من نداده تا بخواهم دلداریش دهم.شتر در خواب بیند پنبه دانه شاید مصداق این نوازش دختر عمه باشد که در خواب از او به زبان بی زبانی میخواستم اجازه دهد لمس اش کنم و دلداریش دهم در اندوه مادر.


نظرات 1 + ارسال نظر
آزی جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.azadename.blogfa.com

سلام همدرد عزیز
امیدوارم سلامت باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد