نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

در جواب به پست قبلی

مرقوم داشته اید ( کوزه) علامت دوستی است!!!..
اگر قرار باشد تعارف کنیم باید گفت به به !
واما اگر باید تبادل نظر داشته باشیم باید از اینکه یک مربی و حتما یک معلم بجای طرح مسائل ویرانگر اجتماعی و این همه رویداد های تلخ و اثر گذار-
به آب و آسمان و کوزه و ...و... می پردازد - سرا پا تعجب کرد و پرسید - چرا ؟

راستی .. ما از چه چیزی داریم فرار میکنیم؟؟.
. چرا سعی داریم خودمان را بخواب بزنیم؟
ترس و وحشت مان از چیست؟
از کیست ؟
- پس حس انسان دوستی . علاقمندی و ارزش وجود ، را باید گذاشت در کوزه؟
؟
۰
اگر این طور است ... پس مربی بودن و معلم شدن بهانه و صد درصد خطاست!
نگاه کنیم به همین خبر - ببینم باین درد بزرگ پرداختن دلیل بر ارزش وجودی مان نیست؟؟؟

{؛< هر جا که می روی ، وارد هر سایتی که می شوی ، اس ام اس های هر موبایلی را که چک می کنی - چه پسر و چه دختر - جوکهایی را می بینی که
تجاوز جنسی به یک کودک را دست مایه نشاط و خنده و انبساط خاطر
مخاطبینش قرار داده است .
با یک چنین بستر سازی های روانی ، قباحت زورگیری کردن و فریب دادن
بچه ها و تجاوز حنسی به آنها در ایران از بین رفته است ">}
: یه روز قزوینی ... "
و پشت بند هر جوکی هم بچه ای است که محور یک تجاوز جنسی بامزه
و خنده دار! شده است ..
به بچه ها در ایران تجاوز جنسی می شود .
کار به جایی رسیده است که خانواده ها از باز شدن درب حیاط منرلشان وحشت دارند .
حتی خویشان و کسان کودک هم به او تجاوز جنسی می کنند .
جامعه ایران تا خرخره غرق در مرداب و لجنزار تجاوز جنسی به بچه های
خردسال شده است ..
؛<.هزاران نفر در نمایشگاه بین المللی تهران صحنهء آزار و اذیت جنسی کودکان را دیدند و کاری نکردند >>>>>>>}}}}}

شرط کرده بودم - هیچوقت اینجا قدم نگذارم - دوباره عهد را شکستم
-
اما این بار منظور دارم ... میخواهم بدانم با کی و با چی طرفم.....!

ایمیلم را که چک می کنم پر است از مطالب ناخواسته . تبلیغاتی عجیب و غریب از وب
سایتهایی عجیب و غریبتر

. از همه جالبتر " آخرین جوکها و اس ام اس ها ..

" و وقتی که می خوانی تازه می فهمی مطالبشان از چه اذهان بیماری برخاسته اند و بر چه دلهای متعفنی می نشینند

:" یه روز قزوینی ... "

و پشت بند هر جوکی هم بچه ای است که محور یک تجاوز جنسی بامزه و خنده دار! شده است

. بعد از قریب به شش سال که به ایران رفته بودم وحشت کردم از نوع نگاهی که غالب پسران و مردان جوان به بچه ها داشتند . ممنوعیت رابطه میان دو جنس مونث و مذکر در ایران و پیاده کردن سیستم حاکم بر صومعه های اروپای قرون وسطی در کشورمان ، غلیان جنسی پسران را به همجنسان خودشان متمایل کرده و البته راه کم خطرتر و سهل الوصولترش تجاوز جنسی به بچه هاست . قباحت مسرت بردن از خواندن و شنیدن ماجراهای تجاوز جنسی به کودکان در ایران از بین رفته و حتی دختران هم به جرگه ارسال کنندگان و دریافت کنندگان روزانه اس ام اس ها و جوکهایی پیوسته اند که نقش ثابتشان را یک قروینی و یک بچه ایفا می کنند و صدای شلیک قهقه است که در همه جا بلند می شود از شنیدن داستان تجاوز جنسی به یک کودک . روزنامه ها دائما از " تعرض " به کودکان می نویسند . یعنی چه تعرض؟ اسم تجاوز جنسی را گذاشته اند تعرض و اخیرا هم می گویند کودک آزاری . این کلمات بار معنایی و عمق و شدت و حجم زشتی و پستی و رذالت فعل تجاوز جنسی را کاهش می دهد و قباحتش را کمرنگ می کند

. به بچه ها در ایران تجاوز جنسی می شود .


با یک چنین بستر سازی های روانی ، قباحت زورگیری کردن و فریب دادن بچه ها و تجاوز حنسی به آنها در ایران از بین رفته است .

چند وقت پیش داشتم وبلاگ یک پسر بچه دوازده - سیزده ساله را می خواندنم .

نوشته بود

ه " همراه با همکلاسی هایم و خانم معلممان به دیدار نمایشگاه کتاب رفتیم ولی همه ما را اذیت می کردند . یکی از لپها و کمرمان نیشگون می گرفت ، یکی ما را ناگهان در بغل می گرفت و فشار می داد و بعضی ها هم به زور همه جای ما را می بوسیدند .." این صحنه ای بوده که روز روشن و در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران و در مقابل چشمان هزاران نفر رخداده است

. بچه بیچاره نوشته بود

؛خانم معلممان ترسید و ما را فورا سوار مینی بوس کرد و برگرداند .

شما تصورش را بکنید ،

در پیشرفته ترین شهر ایران (تهران) میان پیشرفته ترین مردم ایران (اهل مطالعه و کتابخوان) در روشنفکرانه ترین محیط (نمایشگاه کتاب) در مقدس ترین مکان (مصلی تهران) و در روز روشن و در مقابل چشم هزاران نفر دیگر ، جماعتی از اهل کتاب و باسواد کشور ما می خواسته اند به بچه های خردسال تجاوز جنسی کنند

و هیچ کس هم متعرض آنها نشده است .

وقتی که تهرانمان این باشد

پس وای به حال بچه های خردسال و بدبخت و بی پناهمان در محرومترین و دور افتاده ترین شهرها و نقاط کشور .

چنین مملکتی دیگر امنیت ندارد .

اکثریت مطلق مردم ایران کما بیش یا خیال تجاوز جنسی به بچه را در سر می پرورانند و یا اینکه از شنیدن داستانش لذت می برند و می خندند .

در ممالک مترقی ، بیان یکی از این جوکهای روزانه ای که ما در همه جا می خوانیم و دریافت می کنیم و می خندیم ، کافیست تا گوینده و یا نویسنده اش را برای دوازده سال پشت میله های زندان بیندازد

و شنونده اش را نیز شرمسار و بدنام کند .

اما در کشور ما چه؟

مردم و قانون ، کودکان را بی پناه و آسیب پذیر به حال خود رها کرده اند .

بچه ها در ایران امنیت روانی ندارند .

وضعیت کودکان ایران را که با همسن و سالانشان در کشورهای پیشرفته مقایسه می کنم ، آه از نهادم بر می خیزد و عمق مظلومیت و بی پناهی شان را بیشتر احساس می کنم.


با معیارهای اخلاقی و قانونی که در جوامع مترقی وجود دارد و ملل متمدن دنیا به آن پایبندند ، غالب ما ایرانی ها یا مرتکب خشونت روحی و جسمی علیه کودکان می شویم

و یا اینکه اساسا متجاوز جنسی به کودک - پدوفیل - هستیم

و یا اینکه دست کم در مقابل رخ دادنشان بی تفاوتیم .

کما اینکه هزاران نفر در نمایشگاه بین المللی تهران صحنهء آزار و اذیت جنسی کودکان را دیدند و کاری نکردند .

این بچه ها که قربانی تجاوز و رفتار جنسی علیه خود هستند

با روحیه ای زخمی و در هم شکسته بزرگ می شوند

و بعدها - و ناخواسته - در همان "چرخهء کودک آزار و متجاوز پرور " جامعهء ایران سقوط می کنند

و در بزرگسالی شان همانی می شوند که خود در کودکی قربانی اش بوده اند

و از دیدنش وحشت داشتند .

کشور ما و جامعهء ما محیطی امن و آرام برای رشد روح و احساس و عمل تجاوز جنسی به کودکان معصوم و بی پناه شده است

و تعفن این محیط فاسد و این منجلاب اخلاقی روز به روز گسترش می یابد

و برای متوقف کردنش نیز هیچ امیدی به هیچ جایی نیست .



نویسنده این سطور؟!

در جواب پست قبلی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد