دیروز به طور اتفاقی مریم را دیدم .مریم دوست دوران نه ساله از نه تا هجده سالگیم بود که با هم کلی خاطرات داشتیم.رفته بودم سس بخرم برای شام شب که مهمان داشتیم.خدا را شکر که به ذهنم رسید پیاده شوم و از این سوپر بخصوص سس بخرم وگرنه من چگونه مریم را می یافتم اول غرق بوسه اش کردم و بعد بردیشم رساندیم خانه مامانش تو خیابان میر تا آدرس خونه مامانش را یاد بگیرم و دیگه مریم گمشده من نباشه.چه مادر نازنینی داشت و داره.مریم اومده بود اصفهان سری به مادرش بزنه آدرس خونه اش تو تهران را هم داد دو تا دخترش را هم غرق بوسه کردم.همه خریدار های او سوپر فککر می کردند من دیوانه شده ام شایدم از شادی دیوانه شده بود هی می بوسیدمش و بعد نگاش می کردم و دوباره از اول همین سیکل تکرار میشد
خدای بزرگ مریم چقدر مسن شده بود یعنی منم؟اون دختر هجده ساله شادب و بی خیال افسرده به نظر می رسید همسر پولدار تهرانی چه بر سرش آورده بود ؟امروز قراره برم تو پارک کنار رودخانه با هم ساعت ها بنشینیم و همدیگر را تماشا کنیم و حرف بزنیم تا سر فرصت که خانواده ها آماده دیدار هم شوند
تردید نداشته باش که در پارک! کنار رودخانه (سابق!) دارند تو را با همه مهربانی هات تماشا میکنند .
سلام مامان مهربونم...
مرسی بخاطر دعاهای خوبی که درحقم میکنین. خوشحالم که دوستتون رو پیدا کردین. منم دنبال یکی از بهترین دوستام میگردم. ولی نمیدونم چطور ازش نشونه پیدا کنم. امیدوارم منم بتونم به زودی زود ببینمش.
دوستت دارم مامان گلم..
دخمل کوچولوی شما مریم گلیییی از اهواز...
چه حس خاصیه وقتی آدم یه دوست قدیمی رو می بینه:))
داخل چمن ها نروید لطفا!
سلام خوب بود ولی جه حالی میده ادم دوست قدیمیش رو ببینه در ضمن همه مادرا نازنین به وبلاکه من هم سر بزن محسن از مشهد