ساعت سه نیمه شب دیگه خواب از چشمام رخت بر بسته بود پاورچین پاورچین تو تاریکی ها رفتم طبقه چهارم رو شت بوم زیر آسمون خدا سجاده نمازم را پهن کردم و یازده رکعت نماز خوندم شاید خدا بازگشت منو به محراب عبادت بپذیره.زیر لب که نه کمی بلند تر گفتم خدای خوب و مهربون دیدی این پسر که اینهمه واسه بزرگ شدنش لحظه شماری میکردم چگونه پر کشید و رفت کوی یار؟دیدی دوباره با تو و دلم تنها شدم؟دیدی چه مدت مدیدی از زندگی فراموشت کردم حالا به سقف مرفوعت و اون ستاره های چشمک زن و به اون ماه هلالت یکبار دیگه نگاه می کنم و صدات میکنم تو که علام الغیوبی تو که سمیعی و بصیری منو نگاه کن.یک بار دیگه میخوام بنده بشم سر به درگاهت بسایم تحویل بگیر که از آدما دلم کنده شده.می گفتم و نوازش نسیم را حس میکردم کم کم روحم ر گرفت به وسعت آسمان رسید باز شد احساس گشادگی را در فضای سینه حس کردم.نیرو گرفتم از خدا طلب عفو کردم برای تموم تنگ نظری ها و اضطاب ها و بخل ها.برای رفتار هایی که برازنده من نبود نمی دانم این دست نوازش باد بود یا سایش بال فرشتگان که صورتم....وقتی پله ها را یکی یکی و با احتیاط پایین آمدم هیچکس نفهمید ....
دیگه از امشب سعی می کنم برای خودم حسابی باز کنم و با خدای خودم پنهانی ....شما امین من باشید کسی نداند بهتر است
یک سکوت آسمانی تا طلوع
کولهبارم ،خالی از پر
با ملالی تلخ و چشمانی نه چندان شاد
می روم جایی فراتر از زمین
در کنار آسمان
در جوار رود شاد
در دل پهنای دشت
با سرشتی خالی از فریاد و داد
آگهم!!!
- و شاید ناگهم-
به دنبال چهام؟
جستجویی!!
گفتگویی!!
نغمهای!!
نه!، تنها سکوتی!
یک سکوت
یک سکوت آسمانی تا طلوع
الهی آمین...
دوستت دارم مامان گلم. ممنونم بخاطر تبریک...
دوستدار همیشگی شما مریم گلیییی از اهواز...
سلام ودرود بر شما و خانواده محترم .
عالی بود .
شادکام باشید