این جون عجب شیرینه
واسه همین سعدی علیه الرحمه میفرماید:
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
جا تون خالی وقتی از بیهوشی دراومد م و چشمم افتاد به ساعت دیواری که دوازده و چهل و پنج دقیقه را نشون میداد از خوشحالی رفتم تو ابرهای آسمون ،لبخندی بر لبانم نقش بست و پلک ها را بر هم گذاشتم و خوابیدم.
گرچه ماسک اکسیزن رو دماغ و دهنم بود ولی سنگینی نمی کرد.هیشکی بالای سرم نبود فقط می شنیدم تلفن میزنند رضوان ... بهوش اومده میتونید بیایید ببریدش بخش.اینجا شلوغه بیماران جراحی شده زیادند جا کم داریم.
فهمیدم خواب نمی بینم و به هوشم.حرفای دانشجوهام تو بخش به یادم اومد خانوم واسه تون آیه الکرسی میخونیم به سلامت فردا که میاییم قبراق و سرحال ببینیم تون .
خانوم دکتر تاج السادات علامه دارای فلو شیپ انکولوزی با مهربانی و لطفش هربار بیش از پیش منو شرمنده میکنه واین دفعه مدیر داخلی بیمارستان هم آشنا در اومده بود خانم جانقربان .
خانم نوری، خانم نجفی ،خانم رفیعی پور ،خانم وجدانی، حانم رکنی .وای که چندتا پرستار مهربون به من لطف و محبت کردند تا احساس خوب داشته باشم.
به بخش که رسیدم رو تخت هفده قرارم دادند و رفتند .
دختر سروناز هم اتاقیم اومد بالا سرم و گفت بهترین؟؟؟؟شوهرتان زنگ زدند گفتم هنوز اتاق عمل هستین .
در این حین خانوم پرستار شیفت عصر خانم صادقی که واقعا لبخند زیبا و مهربانش درمان کننده بود اومد بر بالینم و سرمم را چک کردو......
دیگه بهتر بودم به همسرم زنگ زدم گفتم :مامان را بیار.
این دفعه مث دفعه قبلی نبود که مادرم نبودند و من غریب بودم.مامان با یه عالمه سور و سات اومد و گریه کرد و بوسید و نوازش کرد.
من خوشحال که نگذاشته بودم از قبل بدونه و نگرانی تحمل کنه در جواب؛؛؛ این چه کاراییه میکنی؟؟؛؛؛ او ، میخندیدم.
تا اومد عصر بشه من و سروناز هم اتاقیم کلی رفیق شده بودیم و کلی درد دلهاش را گوش داده بودم.
در پست بعدی، از قصه های بخش کلی مطلب مینویسم
ممنون از همه شما دوستان پر محبتی که نگرانم بودید دعا کردید و حالا خوشحال میشین
سلام
خدا رو شکر
می دونستم خدا دعاهای بنده هاش رو رد نمی کنه
تازه ما فقط وبلاگی هستیم به علاوه اونایی که عاشقانه دوستتون دارن
خیلی خوشحالم که سلامتید.
اگه اجازه بدید لینکتون کنم
خوشحالم که سلامتین. برای بهبودی حالتون هر روز دم اذان ظهر و غروب براتون دعا میکنم. امیدوارم خدا دعاهای منو مستجاب کنه. دوستت دارم مامان گلم...
دخمل کوچولوی شما
مریم گلیییی از اهواز....
سلام سلام سلام
به سلامتی . مبارکا باشه . خیلی خیلی نگرانتون بودم . چه خوب شد که خبر دادید حالتون خوب شده . این مدت برنامه ها بر من گذشت . پایین و بالا شدم . براتون آروم آروم تعریف می کنم . شاید شما بتونید کمکم کنید . خوب به سلامتی عروس دار شدید . مبارک باشه . خیلی دوستون دارم مواظب خودتون باشید
وای! تا وبلاگتون لود بشه و بیاد بالا نفسم رفت!!!!!!!!!!!!!!!!!
چقدر خوشحالم...
الهی شکر...
وای خدای من...من خبر نداشتم:(((
بهشت عزیز خدا رو شکر که همه چیز به خیر گذشته...
مراقب خودت باش...
هزاران بار شکر خدا