صبح زود ،هول هولکی،بدون خوردن صبحانه،بیمارستان خورشید،بخش بیماران روانی(زنان)،دانشجویان ترم هشت،ورزش به بیماران بستری،مقاومت بیماران به بهانه خواب شیرین صبحگاهی،داروهای بیماران،بخش ترک اعتیاد ،سخنان خانم عظیمی مبنی بر وابستگی روانی ذهنی افراد معتاد،کلاس ماتریکس،جلسه معتادان گمنام،بخش مسمومین ،آقای رحیمی،یک مورد دختر جوان (هفده ساله) به دلیل دل شکستگی شدید و بی اعتنایی مادر،ناهار دانشکده کلاس درس روان شناسی ،بحث هوش و ....و ...و...
آخر کلاسه یه پسر از دانشجویان سوووال میکنه چه اشکال داره موهای من چنین مدلی داشته باشد؟بحث طویل و ادامه بحث تو اتاق....
میخوام راجع به آنچه گذشته به تفصیل بنویسم .سرم داغ کرده شاید فردا ولی واقعا این روزای شلوغ......
شما به انشای نوشته هام ایراد میگیرید و من طاقت ایراد گرفتن شما را ندارم(بعضی ها تحمل ناکامی ندارند)
صبح ساعت شش و چهل دقیقه از خونه به مقصد بیمارستان به راه می افتم.قراره امروز به بخش ترک اعتیاد و مسمومین سری بزنیم.خانم عظیمی و آقای رحیمی برای دانشجویان راجع به چگونگی ترک دادن بیماران معتاد و مراقبت از بیماران خودکشی کننده توضیح خواهند داد و با مورد برخورد می کنند.
دانشجویان از ساعت هفت و نیم یکی یکی وارد بخش می شوند خانم مهدوی و خانم اعتمادی مسئول دادن دارو به بیمارانند و خانم محمدی و خانم اسمی بیماران را به ورزش تشویق میکنند. روز بدون هیچ مشکلی آغاز میشود فقط بعضی بیماران خواب آلوده برای آمدن به زمین ورزش مقاومت میکنند نگه کردن عاقل اندر سفیه ما را نگاه میکنند.خانم چهل و پنج ساله ای که بتازگی فرزند بیست و دوساله اش را از دست داده زار زار میگرید. بستر شماره هفت در خوردن دارو همکاری ندارد خود را بیمار نمی داند و در تیجه دارو خوردن را ضروری نمی داند دانشجوی مسئول دارو به من نگاه میکند و نشان میدهد مستاصل شده. حالا هیچ بیمار تو حیات نمانده فقط دانشجویانند که در زمین ورزش مانده اند(علی مانده و حوضش).دانشجو ها با تعجب به رفتار های بیماران نگاه میکنند اعجاب همه بر انگیخته شده مسئول بخش از من درخواست میکند دانشجویان را ملزم به تحقیق و تفحص در مورد عوارض دانشجویان کنم
مشکلات بیماران یکی دو تا نیست یکی از بیماران در گوش دانشجوی پرستاری گفته چه کنم؟همسر و فرزند معلول دارم ترم سوم انستیتو ... رشته تحصیل میکرده ام ولی الان تو بخش دلبسته بیماران بستری در بیمارستان شده ام او مرا به خوبی درک می کند احساس می کنم وجود او به غم و اندوه هام پایان میدهد ولی نمی دانم چگونه به سمع خانواده ام برسانم.بیمار دیگر از اینکه نتوانسته اجابت مزاج داشته باشد اظهار ناراحتی میکند.دانشجویان اشتهای خود را از دست داده اند.ساعت ها برایشان به سختی می گذرد.ظهر است ساعت دوازده و چهل و پنج دقیقه به دانشجویان اطلاع میدم برای تدریس کلاس روان شناسی عازم دانشکده ام و چنانچه مایل باشند میتوانیم به اتفاق هم برویم.
ساعت یک و سی دقیقه به دانشکده می رسیم ناهار را هول هولکی میل کرده ایم قراره راجع به هوش کلاس داشته باشیم
کلاس درس با حضور ده نفر دانشجوی دختر و هشت نفر دانشجوی پسر آغاز می شود دانشجویان امتحان انگل و قارچ داشته اند و از این کلاس غایبند .تو کلاس راجع به هوش نژاد ها و ثروتمند ها بحث می کنند .
دانشجویان برای اظهار نظر کردن وقت بیشتری می گذارند .
روز معلم گرامی...
استاد عزیز
ببخشید با تاخیر اومدم...:(((
دیروز دلم بدجور دلم هواتونو کرده بود. دوست داشتم صدای پر مهرتونو بشنوم تا قلب خسته و غمگینم التیام ببخشیده بشه و آروم بگیره. بدجور دلتنگتون شدم. هر چی زنگ زدم سر گوشیتون جواب نمیدادین. امروز هم زنگ میزنم. شاید قابل بدونین و جواب بدین. دوستت دارم مامان گلم..
دخمل کوچولوی شما
مریم گلییییی از اهواز...