هر روز می بینمش موضوعی برای رنج بردن،غصه خوردن داره.و جالب اینکه نمی ترسه به عنوان یه آدم غمگین شناخته بشه.بهش میگم ببین بارها گفته ام و باز می گویم چون می دونی غم از تو یه چهره زیبا میسازه و ارائه میده ترجیح میدی غمگین به نظر برسی ولیکن اینکار به قیمت از دست دادن سلامتی هست دست بردار.با زندگی آسان گیر و کنار بیا.میگه نه تو نمی دونی این چقدر موجود.....هست.میگم با گفتن اینکه او چگونه آدمیست من هیچ کمکی به تو نمی تونم بکنم.خودت را فرد بخشنده بار بیار میگه تو نمی دونی نمیشه.
این کلنجار رفتن های او منو متقاعد کرده که خودش مشکل داره.هم زید و هم عمر همه بدند؟او سیستم ارزشی خاصی داره.کلیشه خاصی داره که وقتی روی آدما میگذاره توش نمی گنجند حاضر نیست چهارچوب های نظری خود را تعدیل کنه.
اگر بداند من چه نظرهایی درباره اش دارم دیگه با من حرف نمی زنه دست به عصا راه میرم یه لیوان آب خنک دستش میدم و تو چشاش نگاه می کنم تا حرف بزنه.می بینم علیرغم ناراحتی زیاد اشک هم نمی ریزه میگم خوبه میتونی از ریزش اشکات پیشگیری کنی .میگه جلوی چنین آدما اظهار عجز کردن خطاست.
امروز کارشون به محکمه کشید و تو محکمه بهش گفته بودند بروید صلح کنید و کش ندهید.خوشش نیامده بود و میگفت با وجودیکه دلایل محکمه پسند هم ارائه دادم به مشکلم رسیدگی نشد.
من مطمئنم خلق افسرده او باعث شده نتونه انعطاف به خرج بده و به دیگران گیر میده.همه تندی هاش ناشی از بی حوصلگیشه.به عدالت من شک میکنه اگر بگم همه چیز ناشی از نوع دید منفی گرای توست.سکوت می کنم و ....
میخواد برنامه دکتری را تو هند جور کنه و از ایران بره.شاید اینجوری مشکلش حل بشه گرچه بعید می دونم.
این (دلگیری و غمگینی) مربوط به (دوست) شماست ؟ یا.........
بد ترین درد آنست که (غصه و غمگینی ) را روی هم تلبار کنیم ..... چه خوب است . بی آنکه به جزئیات پرداخته شود و مشخصاتی دراینجا اشاره گردد - حرف دل را زد و نظر دیگران را شنید..... ما هیچوقت نه تنها همه چیز را که حتی از (اشکالات روحی و روانی خودمان ) هم - کم میدانیم.... مشاوره و گفتگو - بدون پرداختن به جزئیاتی که (رازی) را فاش میکند- در سبک شدن و آرام گرفتن- فوق العاده موثر است..
و... خلاصه آن که ...... چراغی که بخانه رواست ...... به مسجد حرام است !