شما میفرمائید: (تنهاست.حوصله اش سر میره.دلش میخواد یه کسی باهاش حرف میزد.کنارش می نشست.ازش سوآل میکرد.دل به دلش میداد.باهم میرفتند قدم زدن.ولی کو یه همدل؟یه هم زبون؟
روزگار غریبیست.همه سراسیمه به سوی مقصدی روان.و او که روزگار پیری را سپری میکند افتان و خیزان).
* خوب شما خودتون چرا پیش قدم نمیشین؟ اقلا برا یه دفه که شده - بجای نسخه نوشتن - داروشو بنویسین!!۰
ههههییییییی دست به دلم نذار که خونه مامان خانووومی... دلم بدجور گرفته. کاش شما اهواز بودین...
شما میفرمائید: (تنهاست.حوصله اش سر میره.دلش میخواد یه کسی باهاش حرف میزد.کنارش می نشست.ازش سوآل میکرد.دل به دلش میداد.باهم میرفتند قدم زدن.ولی کو یه همدل؟یه هم زبون؟
روزگار غریبیست.همه سراسیمه به سوی مقصدی روان.و او که روزگار پیری را سپری میکند افتان و خیزان).
* خوب شما خودتون چرا پیش قدم نمیشین؟ اقلا برا یه دفه که شده - بجای نسخه نوشتن - داروشو بنویسین!!۰
گفتن از ( درد) کاری ندارد...... از (درمان) گفتن......هنر است ....