چند روز هست با مبارزه منفی سعی در تغییر دادن اوضاع کرده ام.خودم خیلی اذیت میشم.ولی نمی دانم مورد هدف هم اذیت میشه یا نه.اظهار تمایل او را به آشتی نادیده میگیرم تا حسابی تنبیه شود ولی خودم هم سخت احساس فشار می کنم.به طوریکه هم بیمار شده ام و هم حسابی دلم گرفته.نمی دونم چرا احساس شکست می کنم آنجور که دلم میخواد تحول به وجود بیاد نمیاد.از نکته سنجی های خودم به فشار و رنج و تعب گرفتار شده ام دنیا را سخت گرفتن دوست دارم ولی واقعا به آدم سخت می گذرد چرا زندگی را به شکل سخت )لقمه را دور دهان گرداندن(دوست دارم.انگار به من نیامده شوخی کنم و لوده باشم.همیشه جدی/همیشه تند و تیز.همیشه از خودم و روزگار متوقع.چگوننه است بعضی آدما شاد و سرخوش روزگار را میگذرانند و احساس گناه نمی کنند ولی من باید در برابر وقت هایی که به شادی گذرانده ام خود را تنبیه کنم؟مگر زندگی شاد و خوش و بی خیال در انحصار بعضی هاست؟نوع تربیت و آموزش من به گونه ای بوده که همیشه بایستی توضیح دهم با وقتم با ولم با سرمایه ام چه کرد.من هم کم کم دشمن خود شده ام و بر خود سخت گرفته ام و خودسانسوری کرده ام.واقعا چرا آدمایی که الف را از به تشخیص نمیدن دنیا را به کام خویش کرده اند و من با اینهمه))کبکبه و دبدبه...)ببینید مصداق مرغ همسایه غاز است همین است
.خلاصه که دلم گرفته اساسی و دلیلش هم هرچند موجه بیارم بی اساسه.شما را به خدا دعا کنید از خر شیطون پیاده بشم و از قهرمان بازی دست وردارم.
از لطف شما ممنونم.
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.clickwoman.blogsky.com
زنان کلیکی
می فرمائید (انگار به من نیامده شوخی کنم و لوده باشم.همیشه جدی/همیشه تند و تیز.همیشه از خودم و روزگار متوقع.چگوننه است بعضی آدما شاد و سرخوش روزگار را میگذرانند و احساس گناه نمی کنند ولی من باید در برابر وقت هایی که به شادی گذرانده ام خود را تنبیه کنم؟مگر زندگی شاد و خوش و بی خیال در انحصار بعضی هاست؟نوع تربیت و آموزش من به گونه ای بوده که همیشه بایستی توضیح دهم با وقتم با ولم با سرمایه ام چه کرد.من هم کم کم دشمن خود شده ام و بر خود سخت گرفته ام و خودسانسوری کرده ام.واقعا چرا آدمایی که الف را از به تشخیص نمیدن دنیا را به کام خویش کرده اند و من با اینهمه))کبکبه و دبدبه...)ببینید مصداق مرغ همسایه غاز است همین است.خلاصه که دلم گرفته اساسی و دلیلش هم هرچند موجه بیارم بی اساسه.شما را به خدا دعا کنید از خر شیطون پیاده بشم و از قهرمان بازی دست وردارم.)
اگر (به به و چه .چه ) میخواهی.. تا خوشت بیاید - کار من نیست. به کسی که در یک یادداشت ۱۵- ۲۰ سطری در هر خط اش ( سالها فاصله ی پنداری دارد) نمیتوان و نباید به به گفت ... آدمی که خودش- خودش را در بند انفرادی خرافه و باور های اعصاب خراب کن اسیر کرده است - چگونه میخواهد به فضای باز و آزاد برسد و دست از ( قهرمان بازی) که هیچ ! - دست از این همه (توقف) و لجبازی با خودش بر دارد؟۰
خانم جان ( قابلیت) افراد یک واقعیت و دعا کردن برای کم و زیاد کردن آن - ماندن در همان (انفرادی) خواهد بود.... هرکسی آن در-ود عاقبت کار که کشت.
خود بینی و خود شیفتگی هم درد بدی است - بیشتر درد آدم های (بی خبر) است!
... این نظر خود بینی افراد است که میگویند: یارو الف را از ب تشخیص نمیدهد دنیا به کامش هست و من با این همه....) شما که هیچ - پیامبر هم نمیتوانی و نتوانست خودش را پیش خودش بر تر از دیگران بداند- رفتار- گفتار - اعمال افراد معرف شان هست و نه آنچه که دل تنگ من و تو میخواهد....
گفتنی زیاد است - اما اینجانب چون از صحبت با شما بدلایل مختلف هیچ دل خوشی ندارم - سخن را بهمین جا درز میگیرم و همچنان خویشتن را ملامت میکنم!۰
سلام .....واسه آروم شدنت اینو و میگم : خورشید باش که هر گاه خواستی نتابی ...نتوانی ...........این از این .ولی در مورد کامنتت تو وبلاگ من ...نه بیا و ببین که اشتباه کردی و هیچ کس اون کامنتی که انتظارشئ داشتی نذاشته و .من هم نیاز به این ندارم که کسی به داشتن یا نداشتن من افتخار کنه.از ما دی گذشته ..۲۰ روز دی بابا میشم و این برای من .از هر لذت دی ای توی دنیا با ارزش تره .مقصود چیز دی ای بود که متاسفانه شما نگرفتی ...متاسفم
یاد قدیما افتادم و روی آدرس رها (حتما یادت هست) همدست اون روزگار تو - کلیک کردم ... دیدم نوشته وارد ۲۶ سالگی شده . بهترین فرصت بود تا تولدش را تبریک بگویم ... البته نوشتم که در جامعه بهم ریخته امروزمان - حتی سلام دوستانه و مخصوصا ( پیرانه) هم بدون پاسخ میماند- با این حال من رعایت دوستی کردم . آنهم دوستی (مجازی!)- چه دوست خوبی دارین شما ها ؟!!۰
تو هم تولدش را تبریک بگو - او حالا اول راه است - تازه باید دست انداز های زندگی را تجربه کند و بعد بیاید و بنشیند و با من و تو یک دست تخته ی (تجربی!!) بزند...
بگردم ...چرا اینهمه غمگینی...کی رو داری تنبیه می کنی؟؟؟اونم با اینهمه احساس گناه...
مراقب خودت باش ...برامون بیشتر بنویس...:)))