نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

گلایه از تنوع طلبی و دمدمی مزاجی خواهر

خانوم خوش پوش بیست و هشت ساله با چشای قشنگش اشک می ریزه و میگه خانوم از بی حیایی این خوهرم و من یه لحظه فکر می کنم نکنه خواهرش با شوهرش....ولی خیلی زود خودش فکرم را اصلاح میکنه و میگه داره با مهران راه میره میگه محمد جان سلام.داره تلفنی با بابک حرف میزنه برای علی هم دست تکون میده.اینهمه ÷سرا دور خودش جمع کرده واسه چی؟ما ها هم با پسری آشنا شدیم ولی بعدش با همون ازدواج کردیم ولی این چی؟پریشب عقدش را به هم زده چون برادر اون یکی شوهر خواهرم بهش اس ام اس زده من می خواستمت ازدواج نکنی که میمیرم.شما ببینید چطور با آبروی خانواده مان بازی میکنه.بعدا می نویسم چقدر حرفای دیگه زدیم که معلوم شد مشکلش از کجاست الان فرصت نیست
نظرات 5 + ارسال نظر
پیر. ایرح میرزا خون !! شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ب.ظ


<< من یه لحظه فکر می کنم نکنه خواهرش با شوهرش....>>

این گونه فکر کردن... بر ای شما که مدرس هستی. نه کم ، بلکه خیلی زیاد اشکال دارد. بانوئی که مکه رفته و در آنجا با پلتیک های خاص (مهر) برای نماز پیدا کرده و سجده باریتعالی را بجای آورده - واقعا نباید حتی (یک لحظه) این گونه تصور کند!۰


اگر از فکرم هرچند پلید باشه ننویسم تو با بو کردن کف دستت نخواهی فهمید.درواقع من غلو هم می کنم تا از خود بدگویی کرده باشم.مشاور هایی که خودشان تو اینترنت پرسه زده باشند کمتر عجولانه قضاوت می کنند..حق با شماست حاجی که ره مکه پیموده بیش از اینها باید محتاط فکر کنه و عمل نماید و حرف بزند ممنون

پیر * شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:56 ب.ظ



<< ما ها هم با پسری آشنا شدیم ولی بعدش با همون ازدواج کردیم>>

اولا این ادعای شما ها رو خدا میدونه و اون دل صاب نمرده که حالا سعی میکنه خودشو ساده و صادق نشون بده !!.این از این !..
دوما .... مگه اگر شما ها که قاعدتا باید در سن وسال مادر طرف باشین ، یه کاری کردین که جرات تکرارش رو نداشتین و یا در محیط زندگی تون موانع ناشی از تعصب های افراطی بوده است و نتونستین دلک جستجو گر رو بیشتر (گردش) بدین- اینا باید همون کار شما رو بکنن و بعدش یک عمر ختم (چه غلطی بود که کردم) بگیرن!!!!۰
ختمی که من هر شب جمعه خودم با خودم میگیرم !!!.
--------
خانم جون ..... روش سنتی ما مسلمانها ، بخصوص در عصر جهانی ارتباطات . و نگاه پر از دست اندازمان به روش های باستانی !! و پوکیده - موجب بسیاری از نارضایتی ها در امر خواستن - پیوند بستن و زندگی مشترک مان شده است....
کاش این آقای طاهری تون رو میدیدی و می گفتی جرات بخرج بدهد و بگوید که امروز روز نمیشود حدیث دیروز را پیاده کرد و به دختر (اینترنت) شناس و آشنا به دهکده ی جهانی گفت - تو محصور در شبه چزیره عربستان (حجاز) هستی..

این ادعای خواهرش بود که مثل ما آدم نیست این دختر .که فقط با یکی دوست بشه که میخواد نهایتا زنش بشه.ادعای من نبوده جناب کامنت گذار محترم

تلخک یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:19 ق.ظ

اگه می فهمیدیم با کی طرفیم بد نبود !

با یک دوست علاقمند به دانش و دانستنی ها؟
با یک دوست (مدعی) تدریس و معلم دانشگاه !؟
یا یک دوست که ،به موقع شناسی اهمیت میدهد ؟ و یا .......
و.... یا با کسی که به هنگام ( شکلک) کشیدن- ناله شکایت میکند و به وقت جدی بودن و پاسخ طرف را دادن که انگیزه ای از مهربانی است ، بدین سان و با شکلک خنده پاسخ میدهد....... !
دوباره دارم بخودم نهیب میزنم که ....... چرا راه را عوض میروم و انتخاب اشتباهی میکنم.....

بسیار متاثر و متاسف هستم .

شما دوست عزیز من با همون هم کلام ایران بحث طرفی که تو بحث ها کم می آورد گریه میکرد قهر میکرد و دیگه با همآوردی چون شما بحث نمی کرد

آنکه راه را عوضی آمده دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:11 ق.ظ


پاسخ شما علاوه بر این که بسیار زننده و تند نوشته شده - هیچ ارتباطی به اشاره من ندارد- خوب بود این اشاره را یکی دو بار بیشتر میخواندید.....


از این نوشته ؛رضوان؛ متعجب نشدم. این دوست قدیمی - بسته بحال و هوائی که دارد، مطلب مینویسد که این را میشود بخوبی از لابلای یادداشت هایش که موجود هست، فهمید۰ ارزش گفتگو- سخن گفتن و بحث کردن هنگامی بیشتر مشخص میشود که شخص هدف سازنده ای داشته باشد . خوشبختانه آنچه هریک از ما به نسبت توانمان نوشتیم راه را بر تمرین تحمل یک دیگر هموار کرد ومن بخاطر میآورم که همین رضوان خانم نازک تر از گل ، در اوایل بحث - بخاطر دیدگاه های افراطی که داشت صدای خیلی ها را در آورده بود- در حالیکه دراین اواخر همین تند روی گاه دو آتشه. عاشقی رقیق ویاری شفیق و سنگ صبوری برای همه ما بود. چه نتیجه ای بهتر ازاین؟؟. ما در این جا میتوانیم فاصله ها را در نوردیم و دوستانی یکدل و یارانی معتمد یکدیگر باشیم. چرا نه؟ امید وارم ؛ رضوان؛ از سخنان خان داداش خودش رنجشی بخود راه ندهد که قصدم رنجیدن او نبود۰

.. سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ق.ظ





باید دید اگر ( بفرما با بنشین و بتمرگ) تفاوت نمیکرد - ( که میکند) - آیا (ابی) که متن انتخابی شما را قبلا نوشته است ، باز هم معتقد بود که:

<< از این نوشته ؛رضوان؛ متعجب نشدم. این دوست قدیمی - بسته بحال و هوائی که دارد، مطلب مینویسد >>

فرخ از من به دل گران گشته‌ست
به گناهی که بیگناهم از آن
اگر این جرم در خور ادبست
چوب و شمشیر و گردن اینک و ران
گو بزن مر مرا و دور مکن
گو بکش مر مرا و دور مران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد