نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یه مورد جنگ در جامعه

من طرف داری از زنا را وظیفه میدونم.ولی نمی دونم چرا گاهی هم نگران همسران شون میشم.و از اونا هم طرفداری می کنم.
خدا اون روز را نیاره که یه زن به ستم همسرش گرفتار بشه اونوقته که  من هم با همسرم دعوا می کنم به عنوان نماینده مردای قلدر و زورگو .بعد هم با معذرت خواهی های همسرم به عنوان نماینده مردان کوتاه میام.

امشب داماد همسایه مون اومده بود در خونه پدر زنش که ،ُُُُُُُ  ُچرا همسرم را آوردید بی اجازه ام خونه تون؟ُ ُ و میخواهید جدا مون کنید؟

پلیس صد و ده اومد و قضیه فیصله پیدا کرد البته این قصه سر دراز داره.

توضیح:

تو آشپزخونه داشتم آهسته آهسته با خودم زمزمه میکردم و هویج ها را می شستم که آب هویج بگیرم که از تو کوچه صدای پچ پچ همسایه مون را با دامادش شنیدم.میگفت نه دیگه دخترم به تو علاقه ای نداره خروس خون صبح از خونه خارج میشی و تا شغال خون شب بر نمی گردی و دخترم تنهاست اجازه رفت و اومد هم بهش نمیدی و تازه کتکش هم می زنی؟بهش ایراد میگیری مسرف است؟اگر دخترم بده مال بد بیخ گیس مادرش بذار و برو.که دیدم داماد همسایه تهدید میکنه داد و فریاد می کنم که آأبروی تان بره.پدر دختر گفت آبروی من زمانی رفته که تو را به دامادی پذیرفتم تهدیدم نکن برو شکایتم را بکن تا سر میز محاکمه بگم این انصافه دخترم را با کلی جهیزیه روانه خانه مردی کنم که سلوک کردن خوب نمی داند؟

پچ پچ ها به فریاد تبدیل شد و جوان(داماد )با سرش محکم کوبید تو شیشه   , .....

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم گلیییی یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:12 ق.ظ

خیلی وحشتناکه که دو نفر که همدیگه رو دوست دارن بخوان از هم جداشون کنن. مگه نه مامان خوبم؟
دلم براتون تنگیده. در اولین فرصت زنگ میزنم..

دخمل کوچولوتون از اهواز (مریم گلیییی)

ماریا یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:03 ق.ظ http://negahekhodemani.blogfa.com/

خوب قصه اش رو هم بگو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد