وقتی سخت تهییج شوم نمی توانم بنویسم.
گاهی وقتها فکر می کنیم آدمایی نمی تونند حرف شون را بزنند که حرفی برای گفتن نداشته باشند(سوژه ندارند).
ولی درواقع کسانی قادرند بنویسند که به طور متوسط تههیج شده باشند.
هیجان مثل ملاقه( که آش را هم میزنه مبادا ته بگیره) انسان را تعدیل میکنه.تغییرات درش ایجاد میکنه.
جوانان هیجان را دوست تر دارند چون یکنواختی برایشان ملال آوره.و پیران زندگی آرام کم هیجان را ترجیح میدهند.
ولی برانگیختگی متوسط هیجانی باعث می شود انسان احساس زنده بودن کند.
من نیز آرزو می کنم بتوانم حرفامو بزنم و بنویسم ولی وقتی مدتها از اجتماع شلوغ خودم را دور می کنم حرف زدن یادم میره و وقتی درگیری عاطفی شدید هم پیدا کنم نمی توانم بنویسم یعنی نمی دانم از کجاش بگم.احساس سر درگمی ناشی از تعدد سوژه باعث میشه احساس کنم فلج شده ام.
با وجودیکه در این دو روز مشاوره هایی داشتم که میشه درباره اش نوشت ولی چون همدردی نشون دادن با مددجو درگیری عاطفی برام به وجود آورده قادر به نوشتن نیستم.
سه تا خانوم در دو روز گذشته از فجایعی که سرشان آمده گفتند و من الان احساس می کنم دارم می ترکم.
آخیییییییییییییییییییییی...کاش می نوشتی برامون...
این فجایع مختص سه تا خانم مورد اشاره شما نیست...... فاجعه روی فاجعه ، گریبان مردم (وا مانده) را گرفته و مشتی دغل باز و دو رو و ریا کار و دروغگو سوار بر گرده ملتی هستند که داشت از تاریکی خرافه بیرون میآمد و به افق آگاهی ها و توانائی ها میرسید-- حالا (خانم ها) در درجه اول ، تو سری خور مذکر هائی شده اند که در قاموس ( بیابان گردی) و شتر سواری شان - زن را وسیله و آلت می شناسند و هیچوقت هم مخ گندیده شان فکر نکرده که همین وسیله و آلت. گردن کلفتی را بوجود آورده که بجای ارج و احترام به او و به عوض دست و پا بوسی اش- باید وادارش کند تا از سر ترس (بله) بگوید و از بدیهی ترین حقوق انسانی اش (انتخاب رنگ) لباس محروم باشد.... فجایعی که بر زنان میرود بیش از تصور من و شماست. باید چشمان را نه در برابر اراجیف - بلکه در مقابل واقعیت ها گشود و دید و فهمید که دارند چه بر سر زنان و دختران ما میآورند..... آنها که ریگی به کفش ندارند میتوانند حتی در قالب اشاره و نرمش - مچ دروغگویان و مزوران و ظاهرسازان را باز کنند.....
این دشمنی با شخص نیست - این وظیفه هر انسانی است که میخواهد و دوست دارد تا خودش برای خودش تصمیم بگیرد - نه هر آشغال کله ای که ریش بلند گذاشته و عمامه گنده تر دور سرش پیچیده است....۰
مشت نمونه خروار
<<۱۸ شهریور ۱۳۸۶ by علی معموری
========================
چند شب پیش در اتاق کارم نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم و هدفون در گوشم و بیخبر از پیرامونم به موسیقی ملایمی گوش سپرده بودم و از زیباییهای دنیا لذت میبردم. ناگاه همسرم سراسیمه به اتاقم آمد. از ترس به سرعت گوشی را برداشته و علت را از او جویا شدم. شتابزده گفت: بدو بدو بیا دارند زنی را در خیابان کتک میزنند. به سرعت خودم را به پنجره رساندم؛ اما ماجرا به پایان رسیده بود و فقط تماشاچیان هنوز آن جا بودند و با شور و حرارت برای هم تعریف میکردند و تحلیل میکردند. همسرم که خود از پشت پنجره تماشاچی حادثه بود و همه واقعه را مستقیما مشاهده کرده بود، آن را چنین نقل کرد:
خانوادهای متشکل از یک مرد و سه زن در گوشه پیادهرو کنار ماشینشان نشسته بودند و مشغول صحبت و گفتگو بودند. ناگهان در بین صحبت، مرد از جا برخاست و یک چوبدستی از ماشین درآورد و با همکاری دو زن دیگر به جان زن سوم افتاد و به ضرب و شتم او پرداخت. چند موتورسوار جمع شدند و خواستند مانع او شوند که به سویشان حملهور شد و فریاد زد که زنم است میخواهم او را کتک بزنم به شما چه ربطی دارد؟! همسایههای ما در آپارتمان به پلیس ۱۱۰ زنگ زدند؛ اما پیش از آن که بیایند، آن مرد با کمک دو زن دیگر زن تیرهبخت سوم را به زور وارد ماشین کرده و از آن جا رفتند.
آن شب این حادثه به شدت مرا متاثر کرد و از آن شب تا کنون ذهن مرا به خود مشغول کرده است. از همه سختتر و رنجآورتر جمله حق به جانب آن مرد که این زنم است و میخواهم او را کتک بزنم و به شما چه ربطی دارد؟!>>
اگر خواستید - بد نیست تا شما هم نظرتان را در مورد (دعا کردن) بدهید.
اول بیائید و موضوع را دقیقا بخوانید ... چنانچه دیگر دوستان شما هم دراین مورد اعلام نظر کنند مایه خوشحالی است۰
بهتر است این وقایع هر چند مختصر نوشته شوند تا باعث پند و افزایش تجربه دیگران شوند.
انتظار داشتم مطلب را با توجه به دلایل ارائه شده - با دید (دانشگاهی) میخواندی و بعد از سلام و احوالپرسی که (فراموش) شده بود! - نظر میدادید....
بهر حال فکر کنم دراین مورد آنقدر ( زور) خرافه به اکثر متعصب ها چربیده باشه که بهیچوجه در برابر دلایل حتی متقن، مایل به اظهار نظر علمی و نه شرعی ، نیستند...... من از اینکه گاهی با شما برسر این نوع مسائل بحث میکنم. تنها یک منظور را دنبال میکنم و آن (اصرار) در شناختن حقوق حقه و انسانی خانم هاست که متاسفانه در طی قرون به بهانه شریعت شیعه (خودم از خانواده شیعه هستم) به شکل توهین آمیزی پایمال شده است.....
شاید بد نیست تا اقرار کنم که (ظاهرا) نه! ، اما در اصول به نتایجی هم رسیده باشم... ما حق داریم رعایت ( زمانه) را بکنیم!!۰
اگر آقای صفری (ابی) را - سراغ دارید از جانب من احوالپرسی کنید.......