نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

روز قدس

ساعت نه و نیم بود که از خواب بیدار شدم.زود از جا پا شدم وضو گرفتم لباس و کفش راحت پوشیدم و با سجاده نمازم رفتم تو خیابون تا آرام آرام قدم زنان خودم را به میدان امام برسانم میعاد راه پیمایان روز قدس.اما با وجودیکه نیم ساعت بیشتر پیاده روی نبود تنبلی کردم و با یه اتوبوس مقداری از مسیر را رفتم و بقیه را پای پیاده.خیلی جالب بود حضور مردم.خیلی خوشم آمده بود.وقتی داشتم به خطبه های نماز جمعه گوش می دادم حواسم همش به خانومایی بود که عینک آفتابی زده نفاب گذاشته بودند و زیر چادر سفیدشان به خطبه ها گوش می دادند چه دختر های زیبایی عینهو عروسک زیبا با شرم و حیا و متین به همراه مادران شان آمده بودند.تو دلم تحسین شان می کردم .دو نفر کنار دستی خودم را بوییدم و بوسیدم و نوازش کردم.خدای من چقدر دوست داشتنی بودند و نازنین.پای پیاده تا پل فروسی رفتم که پسرم با دوچرخه اش به من رسید و گفت مامان میخوای پیاده بشم با هم بریم؟گفتم نه دیگه خسته شدم.راه رفتن با زبان روزه ممکنه از پا در بیاره منو.به خصوص که دیشب هم شب احیا و بیداری بوده و فردا هم باید برم بخش بیماران روانی با هشت تا دختر دانشجو.ولی عجب روز جالبیه این روز قدس با این راهپیمایان محترم
اونجا فکر های زیادی به سرم زد که خوشم آمد .

http://www.linkestan.com/news/ARTICLEview.asp?key=1855
نظرات 2 + ارسال نظر
پیر شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ق.ظ

متاسفم ....... . برای اینکه پیداست عروسک خیمه شب بازی ریا کاران هستی..

هوشمند شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ق.ظ http://ksalamati.blogsky.com

سلام . مرگ ب اسرائیل ....مرگ بر امریکا ...خسته نباشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد