نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

شرح سربسته یه مشکل

هر چه اصرار می کنه پیغام می فرسته با کنایه میگه گلایه میکنه که خونه ام بیا خود داری میکنم.می رنجد گریه میکنه قهر میکنه شکایت میکنه دردسر برام درست میکنه بچه هامو علیه ام می شورانه نفرین میکنه آرزو های بد بد برای آینده هام میکنه بازم نمی رم.

از سیستم ارزش هاش بدم میاد.از خودشیفتگی هاش از قدرت طلبی هاش از اعتماد به نفس لرزانش و از آزار هایی که ازش به خاطرم مونده.

او اصلا نمی تواند باور کند که مرا رنجانیده شایدم میگه تو لوس هستی که زود رنجیدی ولی نمی تونم دیدنش کنم.کاش فقط نمی تونستم تو چهره اش نگاه کنم گاهی حالم بد جوری بهم می ریزه.پیشگیری بهتر از درمانه.خونه اش نمیرم ریختش را نمی بینم و اگر روزی دیگه نباشه تو این دنیا چیز مهمی را از دست نداده ام.خوبی هایی هم داره.ولی نمی دونم چرا چون با ضرب و زور سعی کرده مسیر زندگی منو به راهی که خودش صلاح میدونه هدایت کنه ازش بدم میاد.خودسرانه رفتار کردنش ،؛چون میتونم ؛گفتن هاش، باعث شده خدمتش برسم و به عجز و لابه وادارش کنم.چرا یه آدم هم مسیر زندگی خودش و هم دیگران را میخواد رقم بزنه ؟و وقتی ناتوان میشه فریاد می زنه؟ و کمک هم میخواد؟.جالبه که همه اطرافیان از مقاومت من در برابر او انتقاد می کنند ولی همین ها خودشان ازش با کراهت رو بر میگردانند معلومه تبلیغات سوئ او از من بر دیگران موثر بوده.دیشب ،ولی ،رفتم خونه اش و تو فاصله ایی که نماز مغرب میخوند نشستم به دیدن تلویزیون خونه اش .وقتی نوه بیست و پنج ساله پسرش از راه رسید و با عروس جوانش راجع به اس ام اس هاشون حرف زدند پاشدم برگشتم خونه تا نباشم و نبینم تو خونه چنین زن مدعی مسلمانی ،به فتوا و صلاحدیدش، چه رفتار هایی که از نظر سیستم ارزشی من مذموم است،واقع میشه .واقعا حالم بد میشه از حضور تو خونه او

نظرات 2 + ارسال نظر
مژده شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ق.ظ

رضوان عزیزم سلام و عیدت مبارک باشه امیدورام روزی خوب و زیبا را پیش رو داشته باشی.من تنها از کسانی که بسیار مرا می رنجانند دوری می کنم شاید غلط است همیشه می گویند مسئله را حل کن نه صورت مسئله را پاک کن ولی بعضی انسانها ملال آورند و هیچ راهی جز دوری از آنها به نظر نمیرسد .سرزند و سالم باشی انشااله

* یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ق.ظ


؛؛؛؛؛ خونه اش نمیرم ریختش را نمی بینم و اگر روزی دیگه نباشه تو این دنیا چیز مهمی را از دست نداده ام؛؛؛؛؛؛؛؛

اوخ - اوخ ! چه ( پرستار) کار آزموده ای ؟ ، چقدر خالی از کینه و نفرت !......

من از آن پاک دلانم که ز کس کینه ندارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد