سلام مجدد خدمت خانم اسماعیلی.مرسی از توجهی که به مطلب من داشتین و حداقل چند روزی لطف کردین وتونستین این مطلبو در صفحه وبلاگتون قرار بدین.واقعا خیلی ازتون ممنونم.
و بله باز هم سانسور.باز هم خفه کردن صداها.باز هم خفقان تا مردن.بله اینجا سرزمین ایران سالهای سال سرزمین خفقان وسانسور وحذف کردن آدمایی بوده که خواستن حرف تازه ای بزنن آدمایی مثل من که خواستن از کلیشه ها و روزمره های تکراری ومشغله ها کمی فاصله بگیرن وفکر کنن.مشغله هایی که وقتی واردش بشی تمام شخصیت وهویت درونیتو ازت میگیرن ویه موجود بی ارادهو بدون فکرو اختیار تبدیل میشی که فقط باید مثل آدم آهنی با برنامه از قبل تعیین شده کار کنی.
در مورد دغدغه های من از مخاطبینتون پرسیدین خب از اونجایی که میدونم دغدغه اکثر مردم این سرزمین در حال حاضر فقط رسیدن به پول از هر راه ممکن گاه برای روزمره ها وگاه برای ارضای خودخواهیا تنوع طلبیو خلاصه قلت زدن در جنبه های مادی دنیا هستش گفتم یه چیزایی که فعلا ذهنم یاری میکنه بگم تا حداقل واسه شمایی که توجه کردین و براتون دغدغه های فکریم مهم بوده این مسئلرو تا حدودی روشن کنم.
واما دغدغه های فکری من.یکی از مهمترینشون همین بیخیالی.بیتوجهی مردم ایران به مسایلی هست که با سرنوشت توده مردم ویک کشور گره خورده.از عبارت دست بذار فقط روو کلاهه خودت که باد نبره متنفرم که زیاد میشنوم.یکی از اولین عبارتایی هست که سالهاست والدین به کاملترین وبهترین شکل به بچه های این سرزمین یاد دادنو میدن. اونجاییکه وطن ومسایل میهنی وسرزمینمون وناموس دین شرف ووجدانمون محدود وخلاصه میشه تا اون مرزی که منافع و زندگی شخصیمون به خطر نیفته و لطمه ای بهش وارد نشه. یعنی مثلا اگه بالاخره یه حقوقی داشتیو یه وامی هم قراره بهت بدنو خلاصه یه خونهو ماشینی هم میتونی فراهم کنی دیگه چیکار داری حکومتت داره چیکار میکنه یا فلان آزادیخواهو وطن پرستو دارن زندانو اعدام میکنن.بیخیالی طی کن درارو ببند حالتو بکن. حالا اگه دیگه همه رقمه امکاناتو عیشو نوشو بریزو بپاش داشته باشی که دیگه آخر عشقو حاله دیگه اصلا فکر کردن جایی نداره بخوریمو حال کنیمو اگه هم کسی گیر داد خدا برکت بده پول راضی میشن تن به هر کاری واسه پول میدن. خب این فاجعه هم در فرهنگو اخلاق ما شکل گرفته و با این سیستمای آموزشی و تربیتی خانوادگی با سرعت هر چه بیشتر داره بسطو توسعه پیدا میکنه.
دغدغه دیگه من موروثی شدن دین وکلیه اصولو امور دینی ومطالب پیرامونش در فرهنگ ما هست.باید نماز بخونیم باید عزاداری کنیم باید روزه بگیریم.باید توو نماز جماعتو نماز جمعه شرکت کنیم خلاصه باید باید باید.... اگه هم این دیکتاتوریه مذهبی واخلاقیو پذیرا نباشی وتن به تظاهر ندی پشتیبانو حامی هم نداشته باشی از همه امور زندگی ساقط میشی ودر واقع مرده متحرکی.حذف فکری شخصیتی ودر نهایت ممکنه حتی حذف فیزیکی هم بشی. و این فاجعه اونموقعی خیلی وحشتناکتر میشه که به اسم همین بایدها برت حاکم بشن وهر کاریرو به اسم همین بایدها به سر خودتو کشورتو ناموسو منابعو همه موجودیتت بیارن تا حرفم بزنی بخوای اعتراض که چه عرض کنم یک نظر دیگه خارج از این سیستم تحمیلی بدی در حالت خیلی قشنگش برات تمام داستانها چمیدونم مرثیه های خیلی رومانتیکو غم انگیزو واست پیش میکشن که میگی چه غلطی کردم وای چقدر مظلومیت چقدر انسانیت چقدر پایبندی به اخلاق وخدا واگه هم با سیستم حکومتی طرف بشی که بازجوییهای آنچنانی.شکنجه.حبس.اعدام نتیجشه.
دغدغه من دورشدن اطرافیانم از خوده واقعیشونه.شغل اجباری.ازدواج اجباری(خریدو فروش).رابطه های اجباری.زندگی اجباری.چون سیستم حکومت از یک طرف وسیستم موروثی فرهنگیو خانوادگیمون از طرف دیگه میخواد که دروغ بگیم تظاهر کنیم.روو عشقو احساسو علاقه هامون خط بطلان بکشن.وفقط وفقط در یک حرکت دایره ای از پیش مشخص شده روزگار بگذرونیم
دغدغه من بی دغدغه بودن اکثریت نسل خودمه.نسلی که غالبا زندگیرو در خوشیهای فقط امروزش معنا مفهوم کرده.اینقد که آخرین آرایش مو جنیفر لوپز و ارائه مدلای سکسی در حرفو رفتار در ماهواره یا چطوری مخ زدن فلان دختر یا پسر پولدار برش اهمیت داره سرنوشت احمد باطبی که در ماجرای ۱۸ تیر ۱۳۷۸ دستگیر شد واول به اعدام وبعدش به ۱۵ سال زندان محکوم شد وعلت اینهمه حمایت روسیه در جریان هسته ای از حکومت ایران براش مهم نیست. چه حیف بودن ۱۲ هزار جوون متفکری که در تابستان ۶۷ به یکباره اعدام شدن.چه حیف هستن جونایی که معتاد بی هویت بیتفاوت افسرده شدن و به شکل تدریجی یا ناگهانی دست به خودکشی میزنن. البته اینو هم بگم میدونم که در ایران ما در حال حاضر خیلی شاعرو ادیبو با فرهنگو سیاستمدارو دکترو پیامبرو امام داریم که همه خیلی خوب فقط حرف میزنن ولی هدف من از گفتن این مسایل ادعای پیامبری.برنده شدن در انتخابات یا بدست آوردن القاب خیلی توو دل برو واسه مخ زدن و اعلام مدارک عالیم نیستش(یه دیپلمه علوم تجربیم) و بالاخره انسان برطبق سیستم همیشه جاریه این کره خاکی مجبور بودهو هست که خودشو با محیط اطرافش به شکلای مختلف سازگار کنه وگرنه محکوم به نابودیه واسه همین اگرچه همیشه با خودم درگیرم و هی سعی میکنم واقعا انسان باشم ولی آره منم دارم بیشتر موقعا فقط به خودم فکر میکنم فقط به لذتام راحتیام بها میدم .و اینکه ساعتها آهنگا شوهای خارجی عربی ایرانی دیگه خلاصه همجوره ببینم و اینجوری وقتامو به بطالتو بیهدفی بگذرونم از نظر خودم بد نیست حال میده.
چون اونروزایی که هدف داشتم به شدت درس میخوندم سالای ۱۳۷۰--۷۹ میگم اینقد این سیستمه آموزشی فشار بیخود بهم میاورد وهر چند سال با اومدن یک وزیر آموزشو پرورش جدید یک نظام وشکل جدیدی به خودش میگرفت واینقد در بین هدفام گم بودم وموانع علاقه هام اینقد زیاد بودن و زمانی هم به کنکور بدبختیاش رسیدم .آزاد قبول شدم شهریشو نداشتم.بعدش هم به مصاحبه عقیدتی سیاسی واسه استخدام رسیدم که فقط باید دروغ میگفتمو تظاهر میکردم و به این شکل در سه آزمون استخدامی قبول شدم ولی بعد از چند ماه با شرایط روانیه خیلی بدتر از قبلش به کنج همون خونه وبیکاریو هزار بدبختیو سختیو این بیهدفی برگشتم که به نظر من خیلی بهتر بودو هست. چون محیطو شرایطه کاری واداری که سیستم حکومت برپا کرده پر از پارتی بازیو حق خوریو چاپلوسیو تظاهر هست و این با روحیاتم سازگار نبود و محیطی که آقایون با هزاران برنامه مصاحبه عقیدتی سیاسی گزینش بره کارمنداشون فراهم کرده بودن به هیچ عنوان اسلامی اخلاقی وسالم نبود.زندگی وشغل اجباری چند پسر جوون مجرد بدون هیچ تفریح سالمو دلخوشی در سوئیت های دور از شهر که فقط میخواستن شغلو پولی داشته باشن دیگه خودتون حدس بزنین..........
هر چند میدونم علتای مختلف معضلات اجتماعی مسایل مملکتیو حکومتیه ما وخلاصه هزاران مسئله روانیه جوونای این مملکت بارها مشخصو اعلام شده ولی به هر حال تکرار بعضی ازین مسایل شاید به نظر من در یک نفر تاثیرات دلخواهه منو ایجاد کنه واون شخص هم این تاثیراتو حداقل به اطرافیانش منتقل کنه تا شاید در گوشه ای جایی واسه یه نفر مفید واقع بشه.وبتونه حداقل مثل من یه نیروی روانی درش ایجاد کنه که بیادو حرفای دلشو حرفایی که همیشه سانسور کرده حرفایی که نیاز ذاتی وطبیعیشه بزنه شاید یه مقدار پتانسیلای منفی روانیش به این شکل کمتر بشه ودلخوش باشه که هنوز افرادی هستن که فکر میکنن و احساسو وجدان دارن وکمی امیدوارتر از پیش در این دایره حرکتیه اجباری(زندگی در ایران)طی طریق کنه. خداحافظ.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام مجدد خدمت خانم اسماعیلی.مرسی از توجهی که به مطلب من داشتین و حداقل چند روزی لطف کردین وتونستین این مطلبو در صفحه وبلاگتون قرار بدین.واقعا خیلی ازتون ممنونم.
و بله باز هم سانسور.باز هم خفه کردن صداها.باز هم خفقان تا مردن.بله اینجا سرزمین ایران سالهای سال سرزمین خفقان وسانسور وحذف کردن آدمایی بوده که خواستن حرف تازه ای بزنن آدمایی مثل من که خواستن از کلیشه ها و روزمره های تکراری ومشغله ها کمی فاصله بگیرن وفکر کنن.مشغله هایی که وقتی واردش بشی تمام شخصیت وهویت درونیتو ازت میگیرن ویه موجود بی ارادهو بدون فکرو اختیار تبدیل میشی که فقط باید مثل آدم آهنی با برنامه از قبل تعیین شده کار کنی.
در مورد دغدغه های من از مخاطبینتون پرسیدین خب از اونجایی که میدونم دغدغه اکثر مردم این سرزمین در حال حاضر فقط رسیدن به پول از هر راه ممکن گاه برای روزمره ها وگاه برای ارضای خودخواهیا تنوع طلبیو خلاصه قلت زدن در جنبه های مادی دنیا هستش گفتم یه چیزایی که فعلا ذهنم یاری میکنه بگم تا حداقل واسه شمایی که توجه کردین و براتون دغدغه های فکریم مهم بوده این مسئلرو تا حدودی روشن کنم.
واما دغدغه های فکری من.یکی از مهمترینشون همین بیخیالی.بیتوجهی مردم ایران به مسایلی هست که با سرنوشت توده مردم ویک کشور گره خورده.از عبارت دست بذار فقط روو کلاهه خودت که باد نبره متنفرم که زیاد میشنوم.یکی از اولین عبارتایی هست که سالهاست والدین به کاملترین وبهترین شکل به بچه های این سرزمین یاد دادنو میدن.
اونجاییکه وطن ومسایل میهنی وسرزمینمون وناموس دین شرف ووجدانمون محدود وخلاصه میشه تا اون مرزی که منافع و زندگی شخصیمون به خطر نیفته و لطمه ای بهش وارد نشه. یعنی مثلا اگه بالاخره یه حقوقی داشتیو یه وامی هم قراره بهت بدنو خلاصه یه خونهو ماشینی هم میتونی فراهم کنی دیگه چیکار داری حکومتت داره چیکار میکنه یا فلان آزادیخواهو وطن پرستو دارن زندانو اعدام میکنن.بیخیالی طی کن درارو ببند حالتو بکن.
حالا اگه دیگه همه رقمه امکاناتو عیشو نوشو بریزو بپاش داشته باشی که دیگه آخر عشقو حاله دیگه اصلا فکر کردن جایی نداره بخوریمو حال کنیمو اگه هم کسی گیر داد خدا برکت بده پول راضی میشن تن به هر کاری واسه پول میدن. خب این فاجعه هم در فرهنگو اخلاق ما شکل گرفته و با این سیستمای آموزشی و تربیتی خانوادگی با سرعت هر چه بیشتر داره بسطو توسعه پیدا میکنه.
دغدغه دیگه من موروثی شدن دین وکلیه اصولو امور دینی ومطالب پیرامونش در فرهنگ ما هست.باید نماز بخونیم باید عزاداری کنیم باید روزه بگیریم.باید توو نماز جماعتو نماز جمعه شرکت کنیم خلاصه باید باید باید....
اگه هم این دیکتاتوریه مذهبی واخلاقیو پذیرا نباشی وتن به تظاهر ندی پشتیبانو حامی هم نداشته باشی از همه امور زندگی ساقط میشی ودر واقع مرده متحرکی.حذف فکری شخصیتی ودر نهایت ممکنه حتی حذف فیزیکی هم بشی.
و این فاجعه اونموقعی خیلی وحشتناکتر میشه که به اسم همین بایدها برت حاکم بشن وهر کاریرو به اسم همین بایدها به سر خودتو کشورتو ناموسو منابعو همه موجودیتت بیارن
تا حرفم بزنی بخوای اعتراض که چه عرض کنم یک نظر دیگه خارج از این سیستم تحمیلی بدی در حالت خیلی قشنگش برات تمام داستانها چمیدونم مرثیه های خیلی رومانتیکو غم انگیزو واست پیش میکشن که میگی چه غلطی کردم وای چقدر مظلومیت چقدر انسانیت چقدر پایبندی به اخلاق وخدا واگه هم با سیستم حکومتی طرف بشی که بازجوییهای آنچنانی.شکنجه.حبس.اعدام نتیجشه.
دغدغه من دورشدن اطرافیانم از خوده واقعیشونه.شغل اجباری.ازدواج اجباری(خریدو فروش).رابطه های اجباری.زندگی اجباری.چون سیستم حکومت از یک طرف وسیستم موروثی فرهنگیو خانوادگیمون از طرف دیگه میخواد که دروغ بگیم تظاهر کنیم.روو عشقو احساسو علاقه هامون خط بطلان بکشن.وفقط وفقط در یک حرکت دایره ای از پیش مشخص شده روزگار بگذرونیم
دغدغه من بی دغدغه بودن اکثریت نسل خودمه.نسلی که غالبا زندگیرو در خوشیهای فقط امروزش معنا مفهوم کرده.اینقد که آخرین آرایش مو جنیفر لوپز و ارائه مدلای سکسی در حرفو رفتار در ماهواره یا چطوری مخ زدن فلان دختر یا پسر پولدار برش اهمیت داره سرنوشت احمد باطبی که در ماجرای ۱۸ تیر ۱۳۷۸ دستگیر شد واول به اعدام وبعدش به ۱۵ سال زندان محکوم شد وعلت اینهمه حمایت روسیه در جریان هسته ای از حکومت ایران براش مهم نیست.
چه حیف بودن ۱۲ هزار جوون متفکری که در تابستان ۶۷ به یکباره اعدام شدن.چه حیف هستن جونایی که معتاد بی هویت بیتفاوت افسرده شدن و به شکل تدریجی یا ناگهانی دست به خودکشی میزنن.
البته اینو هم بگم میدونم که در ایران ما در حال حاضر خیلی شاعرو ادیبو با فرهنگو سیاستمدارو دکترو پیامبرو امام داریم که همه خیلی خوب فقط حرف میزنن ولی هدف من از گفتن این مسایل ادعای پیامبری.برنده شدن در انتخابات یا بدست آوردن القاب خیلی توو دل برو واسه مخ زدن و اعلام مدارک عالیم نیستش(یه دیپلمه علوم تجربیم)
و بالاخره انسان برطبق سیستم همیشه جاریه این کره خاکی مجبور بودهو هست که خودشو با محیط اطرافش به شکلای مختلف سازگار کنه وگرنه محکوم به نابودیه
واسه همین اگرچه همیشه با خودم درگیرم و هی سعی میکنم واقعا انسان باشم ولی آره منم دارم بیشتر موقعا فقط به خودم فکر میکنم فقط به لذتام راحتیام بها میدم .و اینکه ساعتها آهنگا شوهای خارجی عربی ایرانی دیگه خلاصه همجوره ببینم و اینجوری وقتامو به بطالتو بیهدفی بگذرونم از نظر خودم بد نیست حال میده.
چون اونروزایی که هدف داشتم به شدت درس میخوندم سالای ۱۳۷۰--۷۹ میگم اینقد این سیستمه آموزشی فشار بیخود بهم میاورد وهر چند سال با اومدن یک وزیر آموزشو پرورش جدید یک نظام وشکل جدیدی به خودش میگرفت واینقد در بین هدفام گم بودم وموانع علاقه هام اینقد زیاد بودن و زمانی هم به کنکور بدبختیاش رسیدم .آزاد قبول شدم شهریشو نداشتم.بعدش هم به مصاحبه عقیدتی سیاسی واسه استخدام رسیدم که فقط باید دروغ میگفتمو تظاهر میکردم و به این شکل در سه آزمون استخدامی قبول شدم ولی بعد از چند ماه با شرایط روانیه خیلی بدتر از قبلش به کنج همون خونه وبیکاریو هزار بدبختیو سختیو این بیهدفی برگشتم که به نظر من خیلی بهتر بودو هست.
چون محیطو شرایطه کاری واداری که سیستم حکومت برپا کرده پر از پارتی بازیو حق خوریو چاپلوسیو تظاهر هست و این با روحیاتم سازگار نبود و محیطی که آقایون با هزاران برنامه مصاحبه عقیدتی سیاسی گزینش بره کارمنداشون فراهم کرده بودن به هیچ عنوان اسلامی اخلاقی وسالم نبود.زندگی وشغل اجباری چند پسر جوون مجرد بدون هیچ تفریح سالمو دلخوشی در سوئیت های دور از شهر که فقط میخواستن شغلو پولی داشته باشن دیگه خودتون حدس بزنین..........
هر چند میدونم علتای مختلف معضلات اجتماعی مسایل مملکتیو حکومتیه ما وخلاصه هزاران مسئله روانیه جوونای این مملکت بارها مشخصو اعلام شده ولی به هر حال تکرار بعضی ازین مسایل شاید به نظر من در یک نفر تاثیرات دلخواهه منو ایجاد کنه واون شخص هم این تاثیراتو حداقل به اطرافیانش منتقل کنه تا شاید در گوشه ای جایی واسه یه نفر مفید واقع بشه.وبتونه حداقل مثل من یه نیروی روانی درش ایجاد کنه که بیادو حرفای دلشو حرفایی که همیشه سانسور کرده حرفایی که نیاز ذاتی وطبیعیشه بزنه شاید یه مقدار پتانسیلای منفی روانیش به این شکل کمتر بشه ودلخوش باشه که هنوز افرادی هستن که فکر میکنن و احساسو وجدان دارن وکمی امیدوارتر از پیش در این دایره حرکتیه اجباری(زندگی در ایران)طی طریق کنه.
خداحافظ.