نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

امنیت

از جمله نیاز های روانی است نیاز به امنیت.آیا میدانی امنیت داشتن به چه معناست؟تو در جامعه امنی زندگی می کنی؟تو احساس امنیت می کنی؟اگر نیاز به امنیت تو بر آورده نشود چگونه می توانی بخوابی و خواب های خوش ببینی؟میدانی اگر نتوانی بخوابی و از اون مهم تر خواب های خوش ببینی سر در گریبان می شوی؟مثل مرغ سر کنده؟میدانی به شرطی میتوانی خوب عمل کنی که نیاز های جسمانی تو مثل خواب بر آورده شده باشند؟ایران در امنیت است؟امنیت کامل که نه.منظورم این نیست.امنیت نسبی داریم؟

کدام زن و یا کودک را می شناسید که احساس نا امنی می کند؟

اضطراب داشتن میدونی یعنی چه؟

تا حالا کودک آزاری شنیدی؟

 

چه کسی مسئول مراقبت از کودکان(حفظ امنیت کودکان) است؟

زنان(مادران) باید مراقب فرزندان شان باشند.آیا به وظیفه خویش آشنایند؟

آیا خود آنان در امنیت جسمانی و روانی به سر می برند؟

وای

میدونید چی شنیدم؟

همین دیروز ،به من زنگ زد کی؟

معذورم نمی تونم بگم کی

دوست عالم نت همینکه چند سال پیش اینجا باهاش آشنا شدم

که دارم از همسرم جدا میشم

دست بزن داره

و این در حالیست که دختر ترم هشت دانشگاه که دو سال است ازدواج کرده با یه نفر که اگه بگم دود از سرت بلند میشه  که بله او در این دو سال بارها مرا،منی که هنوز به خونه اش قدم نگذاشته ام زده.

و هفته پیش مادر سه دختر دانشجو به من گفته بود شوهرش او را کتک می زنه و البته ایشان نیز متقابل

ببینم

شما مردی را می شناسید که متوجه باشد باید حافظ امنیت همسرش باشد؟

و افسوس و صد افسوس که دیروز در صفحه حوادث خوندم زنی با همکاری دو دخترش و پسر هفده ساله اش همسرش را به قتل رسانده.در حالیکه قبلا با قرص خواب آور خوابش کرده

خدایا به کجا باید شکایت برد؟

به یاد بیاورید آن لحظه را که فرشتگان به خداوند گفتند داری انسانی را خلق می کنی که خون ریزی در زمین خواهد کرد؟و ما ملزم به سجده به اوییم؟

گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید

تو سرم یه کلمه امنیت می چرخه

امنیت جهانی

صلح جنگ نا امنی غارت قتل زشتی

خون

وای

چرا؟

خدایا تو خود ناظری؟بر چنین صحنه هایی که ناظری

کودک اوتیسم

انسان اوتیسم

کودک آزاری -همسر آزاری

بدبینی

گمان بد

اهانت کلامی

رفتار پرخاشگرانه

دزد

همین دیشب ساعت سه و سی دقیقه بامداد

داشتم خواب می دیدم که کسانی یک نفر را کتک می زنند

تو خواب دارم میگم خسته میشن کوتاه میان نه دست بر نمی دارند از شدت ناراحتی از خواب می پرم

صدا از تو کوچه میاد

به طرف پنجره میرم

صدای حرکت اتوموبیلی و دویدن مردی پای برهنه

در انتهای کوچه کتکش می زنند

صحنه واقعیه

میخوام فریاد بزنم بگم نه

همه جا سکوت

پس چرا این دو نفر رهایش نمی کنند

چرا همسایه ها بیدار نمی شوند؟

رفتند تموم شد

ساکت شد کوچه

خدایا چی شده بود؟

کو امنیت شبانه؟

کو خواب راحت؟

امروز از صبح حال من منقلبه

من به درک

بچه ها و زنهایی که ناظر چنین صحنه هایی اند که مردان آفریدند

سر صبحانه به پسرم میگم دیشب چنین شده چرا کسی که کتک میخورد کمک نخواست

میگه احتمالا دزدی کرده بوده که صداش در میامده بدتر می شده

هزار تا احتمال دیگه

دیگه نمی خوابم مبادا خواب بمونم و کسی کتک بخوره و نتونم کمکش کنم

دیگه با دل امن سر بر بالین نمیگذارم

آیا اینست چاره کار؟

تو، من ،‌ما

باید چاره ای بیندیشیم که

صحنه های جرم و جنایت کم شود

آیا به صفر می رسد؟

اگر نه

چه اثراتی باقی میگذارد؟

بیننده کی باشد؟

قبلا دیده باشد یا نه

تو به آن کودک فکر کن که دیدن هر صحنه چه اثراتی بر رشد روانیش می گذارد

سکوت تو و من

بی اعتنایی ما

سر خود را گرفتن و گفتن مرا چه باک؟

چه عواقبی دارد؟

می دانم که گفتن چنین سخنان از من که همواره سرم زیر برف بوده تا منکر شوم وجود چنین صحنه ها را خشمگینت می سازد

قبول دارم

من هیچگاه چنین تند نگفته بودم شاید انکار کردنم بوی متعفن آن را بالا نبرد ولیکن واقعا هستند کسانی که دغدغه ای جز تقلیل دادن این چنین جو مسموم هدف شان نباشد؟

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
آرتمیس سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:36 ق.ظ http://artimess.blogsky.com

سلام به شما بانوی عزیز

انسان با قابلیتهای فجیعی متولد میشه و من به شیطان به عنوان چیزی خارج از شیطان درون اعتقاد ندارم و این همه رنج و عذاب ؟ این همه مصیبت ؟ اینها تنها بدین علت روی میدهد که در آستانه جنگ با خدایان قرار گرفته ایم . انسان امروز به جنگ با خدا تا دم دروازه های جهنم ادامه میدهد . انسان امروز دیگر انسان نیست . بلکه جهش نا متعادلیست به سمت هفت گناه کبیره . و در این میان آنان که پاکند به رستگاری میرسند اما بعد از مصایب بسیار . روزی هنگامی که کودکی بیش نبودم در پارکی به زمین خوردم و دستم شکست . مادرم جلو آمد و در حالی که من از درد گریه میکردم مرا در آغوش کشید و دم گوشم گفت به این میگن درد ! باهاش آشنا شو . در آینده زیاد تجربه خواهی کرد . من گفتم من از درد بدم میاد و مادرم گفت درد بهترین دوستت هست . ببین تو اگه الان درد نداشتی نمیفهمیدی که دستت شکسته و باهاش کار میکردی و و دستت سیاه میشد و مجبور بودیم دستت رو قطع کنیم . پس این درد دوست تو هست که داره بهت میگه یک قسمتی از تو آسیب دیده و باید مواظبش باشی . سالیان گذشت . با بدی ها و خوبی ها و من هیچ وقت فراموش نکردم که چه قدر لازم هست که بتونیم درد رو احساس کنیم . حالا امروز درد من بیشتر درونی شده و بهم هشدار میده که بنی آدم اعضای یکدیگرند پس مواظب این اعضای خودت باش .
نوشته شما من رو تحت تاثیر قرار داد .
من یک زن افغانی هستم . خوشحال میشم که به وبلاگ من هم سر بزنید.
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد