نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

مشاور

میگه من نیز میخوام بتونم مشاور باشم بگو چگونه؟میگم هر چی گفت گوش کن.انگار که تو ضبط صوت هستی.و او اطمینان دارد که ضبط میشه.میگه همین؟میگم نه.گاهی بگو خب،ادامه بده.دیگه گوشم با توست و سرت را هم به علامت تایید پایین بیار.(سری تکان بده از بالا به پایین و بالعکس.)می خنده و میگه همین؟میگم نه.تو واقعا باید نشان بدی که گوش می کنی.مثلا حالات چهره ات باید هشیاری تو را در گوش دادن نشان دهد.میگه چه خوب .!به همین راحتی من نیز یک مشاورم؟میگم البته در ابتدای راه به همبن راحتی با تکان دادن سر و گفتن اوهوم و چهره ای که اشتیاق تو را برای شنیدن نشان دهد می توانی شروع کنی.کم کم باید بر اطلاعات خود بیفزایی تا به هنگام ضرورت بتوانی از بین صحبت هایی که میکنه یک شق را انتخاب کنی و از او بخواهی بیشتر توضیح دهد تا شفاف سازی صورت گیرد گاهی باید موضوعی را برای تمرکز کردن بر آن انتخاب کنی و بعضی وقتها آنچه را او می گوید با زبانی دیگر به خودش بازگردانی.تا متوجه شود تو باغی.می خنده و میگه دیگه چی؟بهش میگم تو باید مردم را دوست داشته باشی تا از ورای نگاهت علاقه مندی تو را بخوانند.باز کردن سر کلام باید توسط تو صورت گیرد.گاهی لازم است اطلاعات بدهی تا او از ادامه مشورت با تو خوشش بیاید. میگه بازم بگو.میگم ببخشید کتاب های مشاوره در کتابخانه هست که فنون گوش دادن به طور صحیح را به تو آموزش میدهد.تمرین هم لازم داری حالا قدم به قدم شروع کن تا بقیه اش را بعد با هم بحث کنیم.

ولی واقعا طرف مشورت بودن این قدر لذت دارد؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد