نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یه مرور کوتاه بر یه مدت طولانی

دومین روز از سال چهل و نه زندگیم را در حالی شروع می کنم که از داشتن یه گذشته پر از تلاش و فعالیت ختم به خیر خوشحالم.واقع بینی حکم می کند به نقیصه ها بی توجه نباشم و خوش بینی و گذشت حکم میکند اعلام رضایت کنم.

به داشته هایم فکر کنم شاد می شوم و به نداشته هایی که میتوانست متفاوت باشد فکر کنم غمگینم می کند .

دوست داشتن خود حکم میکند راضی باشم به آنچه دارم و کمال گرایی حکم میکند به خود نهیب بزنم چرا با گذشت چهل و هشت بهار از زندگی هنوز اندر خم یک کوچه ایی؟

زندگی ما آدما در شرایط موجود این است و جز این نمی تواند باشد.

آیا در خلقت خود نقشی داشته ام؟آیا در انتخاب ژن هایی که در من به ودیعه گذاشته شد سهمی داشتم؟این احتمال ،این انتخاب که کدامین جفت ژن ها مشارکت کنند به دست من نیز بود؟

من فقط وارث یک سری صفات و مشخصات شدم و بس.با چنین نقشه ژنوتیپ چه می شد بود غیر از این؟آیا در شکل دهی خود در دوران ابتدایی زندگی نقشی داشتم؟چه کسی برایم طرح بازی این چنین را ریخت؟من یک بازی خورده بوده ام یا یک بازیگر؟ژنهای تشکیل دهنده وجودم از ورای تاریخ از نسل هایی که بدان متعلقم چگونه به من رسید؟

یه نقشه ژن ها( ژنوتیپ)، یه شکل گیری جسم و یه دمیدن روح در این قالب جسمانی و یک تولد و یه روزگار کودکی و یه برنامه تربیتی خاص با همه نقایص (این برنامه تربیتی) از من همینی را ساخت که اکنون اینجام.نمیدانم از کدامین روز خودم نیز به جمع اثر گذارندگان بر شخصیتم وارد صحنه شدم.مامان میگه دختر سرتقی بودی که هر چی نیگات می کردم احساس میکردم شبیه منکه نیستی شاید به فامیل پدرت بیشتر شبیه بودی.خاله میگه با همه نیم وجبی بودنت منو مورد عتاب قرار میدادی چرا آبا(آب ها) را ریخته ام به تو ؟در حالیکه من اصلا تصمیم نداشتم به تو آب بپاشم آب را پاشیده ام تو حیاط و تو بدبینانه نگاهم کرده میگی باید توضیح بدم به تلافی چه آب ها را به تو پاشیده ام؟.

در عین حال که حظ می کردم در دفاع از خودت چه شهامتی داری از اینکه با بدبینی به این حرکت بی هدف نگاه کنی بر خود لرزیدم چه آینده ای داریم با این نیم وجبی.از کله شقی کودکی هام میگن از ریز بینی و نکته سنجی که فقط برای متهم کردن ازش استفاده می کرده ام و به هنگام رفتن به مدرسه با مقاومت هایی که برای نوشتن مشق میکرده ام و هیچ گاه کسی از من نپرسید یا نخواست بداند یا اهمیتی نداد چرا مشق شب نمی نویسم .یه آدم داره بزرگ میشه اطرافیان که دشمن را خوار می پندارند ابدا احتمال نمی دهند ممکن است خاری سر راه شان باشد.این دیوار ها که موش دارند این موش ها که گوش دارند بد حکایتی است.این نیم وجب بچه ها که خودشان یه دنیایند بد جوری مزاحم بزرگتر های لاقید میشن.دختر مردنی بد غذا و ....داره بزرگ و بزرگتر میشه سعی میکنه برای خودش هویتی کسب کنه بچه های بزرگتر و کوچکتر برای او جایی باقی نگذاشته اند باید بیاموزد به محدودیت های خود راضی شود.طبع نا راضی او و نارضایتی از ترتیب تولدش باعث می شود به خودش لج کند اگر زورش به بزرگترها نمی رسد حالا که جیغ های بنفش او نمیتواند به بزرگتر ها حالی کند چه میخواهد حالا که کمبود واژه دارد تا خواسته های خود را بیان کند حالا که شدت هیجان خشم مانع از سیلان آرام کلام می شود ممکن است از طریق بعضی رفتار های خاص توجه دیگران را به خود جلب کند کم کم رفتار های نمایشی را می آموزد و شخصیتش می شود نمایش دهنده.( از بس خود شیفتگی در او وجود دارد.).این اطرافیان بی توجه خود شیفتگی را در او تقویت کرده اند و این خود شیفتگی او را به نمایشی بودن سوق می دهد.ممکن است با زبان بی زبانی خودش را مطرح کند ولیکن اینهم نوعی زبان است.به تفکر روی می آورد تا نشان دهد تافته ایی جدا بافته است ولی طاقت نمی آورد به بیان کلامی روی می آورد ولی تریبون نمی یابد .می نویسد کسی نوشته هایش را نمیخواند چون اصولا به خرج برداشته نمی شود بین این همه صنم چه جایی است برای این گل صنم؟به اینترنت پناه می آورد برای دل خودش می نویسد.ولی مشاهده میکند بازدید کننده وبلاگ دارد تعجب می کند ولی حتی اگر تصادفا هم این صفحه وبلاگش باز می شود کم کم دل گرمش میکند به نوشتن و بیان خواسته های ریز و درشتش از خودش. توصیه می کند به دیگران هم بیایید .بگویید .بنویسید بخوانید.رقیق می شود جریان می یابد و هر سال بهتر از سال پیش نمایش خود را اجرا می کند (لا اقل در ذهن خودش).

در فضای اینترنت فرصتی می یابی که بنویسی بیان داشته باشی و بلند بلند فکر کنی.

این حق همه اطرافیان توست که بتوانند بگویند بنویسند تا بیان شوند.ممکن است اشتباه حرف بزنند مشق ننوشته غلط نداره ولی بگویند و بنویسند میتونی غلط هاشون را بشماری.تفکر کلام بیان تریبون صدا نگاه اشاره تحویلش بگیرید نیاز اوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد