نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

خداحافظی×جدایی

خواندن این مطلب مناقشه بر انگیز را به همه خوانندگان وبلاگ خود توصیه میکنم.دغدغه من نیز یافتن راهی برای حل مسالمت آمیز آن است.

 

امروز یکی از دوستای خوبم از من قطع امید کرد و برای همیشه از من خداحافظی کرد.بدون هیچ مقدمه گفت : دریغ ازتمام لحظه هایی که گذشت.

 

 ومن حدس زدم منظورش این بوده که:

دریغ از همه وقت هایی که صرف شد.
دریغ از همه انرژی هایی که گذاشته شد.
دریغ از همه امید هایی که بسته شد.
دریغ از همه انعطاف هایی که به خرج داده شد.
دریغ از همه سازگاری هایی که نشان داده شد.
دریغ از وقت و پول و من

او رفت

بعد از بارها کشمکش که با هم پیدا کرده بودیم.

او رفت و من قبول کردم که راحت باشد و برود.

پنج سال رفاقت . آشنایی نصیحت و بگو مگو پرونده اش بسته شد.

گاهی شوخی میکرد گاهی عصبانی میشد گاهی از من قطع امید میکرد گاهی مدتها با من حرف نمی زد گاهی در طول روز چند بار باهام حرف می زد.گاهی سعی میکرد رفع سوء تفاهم کنه.گاهی اهمیت نمیداد درباره اش چگونه فکر کنم.گاهی میگفت افتاده نیستی گاهی میگفت شکسته نفسی می کنی.گرچه باعث سر درگمی و نومیدی ام می شد ولی وقتی دیدم داره خداحافظی میکنه  دلم واقعا  شکست.میدونم بعضی رابطه ها محکوم به قطع شدن اند.میدونم گاهی چاره ای جز جدا شدن نیست ولی واقعا چه روز تلخی است.

خوبه عادت ندارم با آدما زیاد دوست بشم.بارها بازدید کنندگان وبلاگم اظهار محبت کردند و گفته اند  بیا تبادل لینک کنیم ولیکن جانب احتیاط را رها نکردم و وقعی نگذاشتم سه سال و چندین ماه است اینجا می نویسم یه دونه لینک نگذاشتم کنار ستون نوشته هام چون می ترسیدم اگر روزی بگه :  نه دیگه بسه        طاقت   نمیارم.

دوستان زیادی در این مدت نوشتن پیدا کرده ام و در عین حالی که مراقبم دوست شان بدارم مراقبم دل مبازم.

خانومایی که از فرزندان و همسرشان مینویسند خانومایی که از روز مرگی هاشون می نویسند آقایونی که علمی سیاسی اجتماعی می نویسند.حتی کوچولو هایی که از بیست گرفتن در درس خود می نویسند.ولیکن لینک هیچکدام را نگذاشته ام

من مطمئنم به خاطر حفظ دوستی و حفظ رابطه خیلی باخت تا حالا داشته ام ولی شخصیت معیوب من نمیتونه گردن بگیره.

به دوستی که آخرین مطلب را برایم نوشت میگم :

خدا نگه دارت باشد هر جا که هستی

من اگر و نیکم و گر بد

 تو مراقب خودت باش نازنین

 

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
اسماعیل دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:35 ب.ظ http://alma-blogfa.com

بهشت عزیز حق با توست. کار من قطعن خیلی هم اشکال دارد ولی بدبختی این است که دیالوگ اصلاحی و خطا یابی بین ماها برقرار نیست. به همین خاطر حتی من هم اندر خم کوچه جهل می مانم.

رها دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:31 ب.ظ http://sign2.persianblog.com

ما که همیشه دوستت داشتیم و داریم . (خدارو شکر می کنمدنیای مجازی دوستی مثل شما بهم داد )

موج دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ب.ظ http://WWW.MOOJ.BLOGFA.COM

سلام بحث مناقشه انگیز زیاد هم مناقشه انگیز نبود بهرحال مریض جنسی باید به درمان بیاندیشد و نیازمند هم در پی ارضای نیازهای خودش بطریق سالم برآید و از این نیاز مسلم فطری خویش بهره مند شود هرچند که مسئله جنسی در جامعه ایرانی به یک تابو تبدیل شده است و بس .
اما در مورد این دوستی که صحبتش کردید امیدوارم از برو بچ بحث ۲ بحث نباشد

گل بانو سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:30 ق.ظ http://banoo.net

سلام خانمی حالت خوبه؟ [بوسه][قلب][گل]

ما یه محیط گرم و دوستانه و البته زنونه تشکیل دادیم. در واقع یک تالار گفتمان واسه خانوما درست کردیم.دلمون میخواد که شما هم پیش ما باشی .واسه همین این دعوت نامه رو واسط گذاشتم اینجا.

اگه میخوای بیشتر در مورد این تالار گفتمان بدونی اینجا رو بخون
http://mandm.blogfa.com/post-94.aspx

اینجا هم آدرس خود فروممونه :
www.banoo.net

منتظرتم تا بیای .واسه اینکه اونجا بتونی مطلب بنویسی ( که البته ما منتظر نوشته های خوشگلت هم هستیم) باید اول ثبت نام کنی.[گل][بوسه]

مریم گلیییییی سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:18 ق.ظ http://www.chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام مامان خوبم...
دیگه نمی‌ذاری پیام من نمایش داده بشه؟ دیگه دوستم نداری؟ برام دعا کن... من دوستت دارم...

شما هم نیکی و هم خوبی وهم مردم آزار! سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:30 ق.ظ

بجای حدس و گمان و (قصاص!!) باید

می پرسیدی

مخاطب او کیست ؟ و چرا

می گوید

دریغ ازتمام لحظه هایی که گذشت.؟

----------
جون میده تو رو رئیس محکمه اسلامی بکنن .... یعنی بشی رئیس دادگاه . دادستان . وکیل مدافع و خلاصه حاکم شرَع!!!!
خدا اون روز رو نیاره - یا اگه میاره اقلا من نباشم که ببینم !۰

آریا سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:43 ب.ظ

[ web | email ] تلخک (شیرین کام!)


ای بخشکی شانس !

می فرمائید! :

گاهی شوخی میکرد گاهی عصبانی میشد گاهی از من قطع امید میکرد گاهی مدتها با من حرف نمی زد گاهی در طول روز چند بار باهام حرف می زد.گاهی سعی میکرد رفع سوء تفاهم کنه.گاهی اهمیت نمیداد درباره اش چگونه فکر کنم.گاهی میگفت افتاده نیستی گاهی میگفت شکسته نفسی می کنی.گرچه باعث سر درگمی و نومیدی ام می شد ولی وقتی دیدم داره خداحافظی میکنه دلم واقعا شکست.....
___________________________________

یک باریکی می گفتی با (دیوانه) طرف بودی و خودتو راحت میکردی!!۰
از این گذشته

دست خوش! ما از (منظر) شما - این بودیم و خودمان نمیدانستیم ؟؟0
(باعث سر در گمی؟؟؟) (( نومیدی ؟؟؟؟؟) و...........0

شیطونه میگه .. حالا که دربارت اینطوری قضاوت میکنن و این قدر (سرسری) باورت کردن...... واقعا بزن به چاک جاده و برو اونجا که عرب بد مصب ! نی انداخت !!۰


سه شنبه 3 بهمن ماه سال 1385 ساعت 09:40 AM

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد