میگه قربون تون برم.منو میگی چشمام راست وایمیسته.تا حالا جز مادرم قربان صدقه ام نرفته.برام طبیعی جلوه نمی کنه یه آقایی به این جوانی جلو یه بزرگتر از خودش اینگونه رفتار کنه .به روی مبارک نمیارم.چون شنیده ام این تهرانی ها از ارسال های اینگونه پیام های کلامی اجتناب نمی کنند.
گرچه طاقت تندی و آزار ندارم ولی برام عادی نیست کسی باهام خیلی صمیمانه هم رفتار کنه.ته صداش یه صفای خاص داره دلم میخواد بازم بشنوم اینگونه کلام را ولی تشویقش نمی کنم که ادامه دهد چون متهم می شوم به فریب کوچکترا.ولی با خودم میگم چرا ما شهرستانی ها اینقدر سردتر از این تهرانی هاییم.بعد می بینم نه بابا یه فرهنگ شده تو بچه های وبلاگیست همه شون قربانت گردم و فدایت شوم امری عادی تلقی میشه.من ممکنه در ارتباط کلامی به شما بگم قربان شما ولی این فقط یک تعارف محترمانه و صمیمانه است.واقعا تو اینترنت مرز ها از بین می روند؟نکنه تو اینترنت آنقدر صمیمی شویم که ترجیح دهیم به جای دنیای واقعی به این دنیای مجازی روی آوریم.
و این سومین شب جمعه بود که ما به صرف شام مهمان بودیم.شب یلدا خونه برادر شب جمعه پیش منزل مبارکی و مهمانی به مناسبت آمدن مسافر کوچولوی مان از آلمان به مناسبت حلول سال نو مسیحی و این هفته تولد مریم پنج ساله.خدایا این گرد همایی های صمیمانه را بر ما ببخشای.لذت حضور آدمای واقعی منو از اینجا دور کرده.
قربان همه شما برم به فدای تان
دوست تان دارم
به خودم گرفتم(الکی)...هرچند ابراز احساسات را با کلاه برداری تفاوت قائلم و اعتقاد به آن دارم که شنونده خود باید دانا باشد تا دیگران نادان فرضش نکنند! ... اگر تاثیر کلامی بتواند مرا خام نماید نباید به گوینده شک کنم! بلکه باید مشکل را در جای دیگری جستجو نمایم!
قربان شما!
(ولی پیشنهاد میکنم به هر کی دوستان دارم نگوئید! چون اکثر مواقع پشیمانی به بار می اورد فراوان!)