تو این روزا دعا کنید به درگاه خداوند به امید آنکه به استجابت برسد دعای شما.
خیلی جوان بودم بگو (۱۰)ده ساله شروع کردم از خدا درخواست کردن.به روش خودم رو دیوار آجری خونه تاریخ همون سال که توش بودم ۱۳۴۷ را نوشتم و تو تصور خودم آوردم سال دیگه همین موقع را ۱۳۴۸ که من دانش آموز کلاس پنجم خواهم بود و سال بعد ۱۳۴۹ و قدم به قدم سال ها ی بعد را نوشتم بعد از کمی فکر و تعمق و تصور سال بعد و سال بعد تا رسیدم به دیپلم بیشتر از این پیش نرفتم چون دیگه نمیتونستم بیشتر از این موفقیت را تحمل کنم.تصور روزی که دیپلمه میشم و به آرزوی دوران کودکیم جامه عمل می پوشانم و معلم می شوم مرا قرین شادی و سرور کرد.همش با خودم میگفتم یعنی میشه؟من بزرگ میشم؟من معلم میشم؟من میتونم دیپلم بگیرم؟و همین تصور قوی باعث شد ترک تحصیل به تصورم نیاید.سختی های دوران دبیرستان بارها نومیدم میکرد ولی آرزوی رسیدن به پایان تحصیلات سختی ها را در نظرم قابل حل جلوه میداد تا اینکه موفق به اخذ دیپلم تجربی شدم و وقتی در دانشگاه رشته پرستاری قبول شدم و شروع به تحصیل کردم باورم نمی شد یه روز معلم بشم.ولیکن سال ۶۶ یعنی ده سال پس از اخذ دیپلم من مربی پرستاری داشنگاه شدم و الان حدودا نوزده سال میشه که کم و بیش معلمی کرده ام و پرستاری نیز هم.همه اینا را گفتم تا به این نتیجه برسم که خواستن توانستن است و آرزو کردن یعنی همان رسیدن(گر در طلب گوهر کانی کانی (کان+ی) ور در پی جستجوی نامی نامی(آن+ی) من فاش کنم حقیقت مطلب را هر چیز که در جستن آنی آنی(آن+ی))
اگر بنویسی خود گفته ای منظورت چیست.
البته اگر فهمیده شوی
ولی اگر ننویسی.
درباره ات هزاران احتمال میرود .
که بعضی خوشایند است و بعضی ناخوشایند .