روزهای خوب ماه رمضان را یکی یکی به امروز رساندم.دیشب فریبا زنگ زده که خانوم تو سیستان بلوچستان برادرم فردین را که مهندس راه و ساختمان هست به گروگان گرفته اند و تقاضای صد میلیون کرده اند تا آزادش کنند و تهدید کرده اند و گرنه تو مرز افغانستان به طالبان تحویلش خواهند داد.اشکهای از سر سوز جگر فریبا(دوست خواهر در گذشته ام)مرا به آتش کشیده بود.دیشب تو سحر گاه خدا را به نازنینی بچه های وبلاگ نویس قسم میدادم که این پسر را نجات دهد.امیدوارم خیلی زود بیام و اینجا بنوئیسم شما وبلاگ نویس ها اونقدر پیش خدا ارزش دارید که وقتی به معصومیت تان قسم اش میدهم دعاهام مستجاب میشن.دیگه نمی دونستم چگونه برای دل سوخته فریبا دعا کنم.عجب امنیت مان دچار خدشه شده اون مرز های مشترک مون با افغانستان اون مرز های مشترک مون با عراق .خدایا ما در حالی زندگی می کنیم که همواره به امید این هستیم از این ستون به اون ستون فرج.جالبه که فریبا یک هفته قبل از به گروگان گرفته شدن برادرش در خواب می بیند که برادرش را در حالی سوار یه ماشین می کنند که طرفین اش دو نفر غریبه با خصومت هلش میدهند و این داره آجیل میخوره که با ضجه کاسه آجیل را پرت میکنه و خودش را سرزنش میکنه که برادرم را دارند دستگیر میکنند من آجیل میخورم؟میگه به برادرم زنگ زدم تو حالت خوبه؟گفت خوبم.همسرم رفته بود و برگشته بود گفته بود فردین در بد جایی مشغول کار سد سازی استباید هرچه زودتر برگردانیمش به شهر خودمان.ولیکن در مقابل درخواست های مکرر پدر و دو خواهرش مقاومت کرده بود و باز نیامده بود گفته بود مرد باید که در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیا باشد پروژه سد سازی وزارت نیرو در آنجا در صدد یافتن فردین و بازگردان او به ایران است.به دعاهای شما در چنین ایام مبارک سخت نیازمندیم.آیا شود که گوشه چشمی به ما کنید؟خدا را در حق این مهندس سی و هشت ساله قسم دهید شاید به آغوش خواهران در عزای مادر نشسته اش باز گردد.مادر زیبای این سه بچه در همسایگی خانه مادر بود و بارها از جور همسرش به خانه مادرم پناهنده شده بود و عاقبت به علت دیابت مرگش فرا رسیده بود فریبا با اشک میگفت خانوم جان چرا هر چه سنگه مال پای لنگه؟
سلام
چشم اگه قابل باشیم
ایشالا هر چه زود تر این دوستتون خبر آزادی برادرش رو بده
شنیده بودم دعای پسرای سابق زودتر از خانمای امروزی(!) مستجاب میشه ! اما حالا دیدم این شنیده اصلا از پایه بی اساس بوده ! -
من در هفته ای که گذشت مرتب دست به دعا بودم که (بهشت) را گروگان بگیرن و ما راحت شیم ! . حالا می بینم دعامون مثل رویای خانما (چپ) از آب در اومد ......
******
سنگ مال پای لنگ نیست ! بلکه خود کرده را تدبیر نیست ....
هفت شهر عشق شهر اول : نگاه و دلربایی..... شهر دوم : دیدار و آشنایی ....شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی.... شهر چهارم : بهانه،فکر،جدایی.... شهر پنجم : بی وفایی ....شهر ششم : دوری و بی اعتنایی.... شهر هفتم : اشک،آه،تنهایی