نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

یه قصه مثل هزارتا دیگه

قصه غصه دختری که پسری را دوست داشته و دیگه این قصه داره خاتمه پیدا میکنه .دختر ناراضی بالا و پایین میره که چرا و پسر بی اعتنا که همش هم از اول یه دوستی معمولی بود وبس.و دختر مث همه دخترا که از یه رابطه دوستانه انتظار یه ازدواج موفق را دارند .قرار شده عده ای راهنمایی کنن که دختر چکار کنه.مریم همون دختر و رضا همون پسر هر دو حرفایی دارند که ممکنه بیان اینجا طرح کنند 

نظرات 11 + ارسال نظر
مریم گلیییییی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ق.ظ http://chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام خانووم رضوان
لطفا بیاین و بخونین که این آقا مجید تو سایت من چیا نوشته.

حاجی بابا ! چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:33 ب.ظ

.... اگر طبیب بودی ، سر خود دوا نمودی !

رضا چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:12 ب.ظ

دوست داشتن عذاب دادن نیست! پس مسئله تمام است!
;-) (-;

سبکبال پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ب.ظ http://sabokball.blogfa.com

بازی هایی از این دست خوبن . شاید ظاهرشون خیلی بد هم باشه ولی در نهایت از محبت و دوست داشتن چیزای خوبی بیرون می آد ...

پندار پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:04 ب.ظ

من در این نوشتار- مطالب خصوصی ندیدم که نباید در معرض عموم گذاشت... اگر هست - کدام و کجاست ؟

دو تا " ئی میل " که با خطوطی (درهم وبرهم) دیده میشد از شما دریافت کردم..... نمیدانم هر بار و برای هر ئی میل خود از چه سیستم های کامپیوتری بهره میبری که کامپیوتر مرا بهم می ریزد تا بتوانم شاید نوشته ها را بخوانم!۰
مشگل اینجاست که هر بار این نوشته ها تغییر می کنند و دوباره روز از نو و روزی از نو!!.... توصیه میکنم مطالب خودمان را در وبلاگ مشترک بنویسیم که راحت تر و روان تر و بهتر است0
خدا از عمر کامپیوتری که استفاده میکنی بردارد و بگذارد روی عمر دراز خودت تا ما زود تر از خطر سکته دوم (!) نجات پیدا کنیم !!0
اما در مورد اینکه میگوئی من گفته ام پیرم و شما هم عکس یک پیر (بز هندی) را بخیال نقش من انتخاب کرده بودی. باید بگویم در پیری من حرفی نیست ! - اما در ابراز سلیقه شما حرف هاست ؟!0
مثلا من اگر می نوشتم ( شل) هستم شما دنبال عکس یک آدم ( چلاق) می گشتی؟؟!!0
عذر بد تر از گناه که میدونی چیه ؟!
نوشته ای من شما را گاهی بالا و گاه پائین میبرم ! - باورکن اصل گرفتاری سر (شل کن سفت کن های) شماست 0 میگی نه ؟ .... مثلا :
من درباره وبلاگ و متن یک موضوع عمومی با شما مکاتبه کرده ام - شما بالای همون موضوع پاسخ میدهی فلانی یک خونه فلان میلیونی خریده و کلی (طرف) را مقروض کرده است !!0
خانم جون - حالا بفرمائید این بالا و پائین بردن ها کار کیه ؟؟0
درباره بچه های ایران بحث نوشته ای - همشون خوبند . اما من در مورد (یکی شون). به دلایلی که خودش حتما میداند - رنجش خاطر دارم و ازاین بابت بسیارهم متاسفم - زیرا انتظار نداشتم در دنیای (مجازی) بخاطر اختلاف باور ها و یا تظاهر به(ناچاری) ، در صدد رنجش خاطرم برآید .... ما انسان های (هزاره سوم) هستیم!۰
بگذریم ........
ئی میل دوم شما نامه ای بود که برای خانمی به نام مریم نوشته شده - اینکه چرا این نامه برای من آمده و باین دلیل که مطالبش برایم ابتداء به ساکن هست نمیتوانم چیزی بنویسم .

از اوستا کریم میخواهم که شما را بر خلاف من - همچنان به راه راست (بدون چاله و چوله) هدایت فرماید -
تا بعد

حاجی بابا ! پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:21 ب.ظ

مطلبی که بنظر شما (خصوصی) بود - از صفحه (پندار و پنداشت) حذف شد۰

حاجی بابا پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:43 ب.ظ

نوشته ای:
به وبلاگ مریم سر بزنین و اوج احساس گناه من در مورد حرفایی که به مریم زدم رو ببینین۰

این آدرس مریم خانم کجاست که بشود باو سر زد ؟
چیزی از آدرس او در دسترس قرار ندادی۰

مش پندار ! پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:52 ب.ظ

حاج خانم !
چرا زور میگی ؟
آدرسو نمیدی .... خیلی خوب .. قبول - نده - نمیخوایم- پس وقتی کمک میخوای - اقلا بگو که جریان چیه ؟
-- ضمنا کی گفته (انس) خطرناکه؟
انس و محبت و اشتیاق، زیور آدمیست... بشرطی که همانند طلا و سنگ های قیمتی .. بدلش را از اصلش ، تمیز و تشخیص بدهیم .... و این (شناختن) ، مقداری درد کشیدن و تجربه بدست آوردن لازم داره .......

مریم گلییییییی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام
اینو می‌نویسم که مش پندار بیاد و تو سایت خودم نظری داره بنویسه و در جواب رضا که گفته دوست داشتن غذاب نیست باید بگم غذابه چون وقتی احساس می‌کنی طرف مقابلت لیاقت نداره واست جز عذاب وجدان چیزی باقی نمی‌مونه و این مسئله به راحتی تمام نمی‌شه. چون همونطور که من به خانم رضوان گفتم همیشه و همه جا آهم دنبالشه...

پندار جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 ب.ظ

قابل توجه مدیر (نچاق!)

نفهمیدم !
من اگه چیزی نوشتم - در پاسخ و اشاره به نوشته نچاق بوده است که خوشبختانه اشاره ای به واقعیت ها نیز دارد۰
اینکه با لحنی تند از (مش پندار) خواسته شده (بیاد توسایت خودم و اگه نظری داره بنویسه) - بنظرم ، روش و منش پسندیده ای برای دعوت از دیگران نیست۰

مریم گلییییییی شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.chormangzzzzzzzz.blogfa.com

سلام
مش پندار عزیز با عرض معذرت بیشمار از شما دعوت می‌شه قدم بر سر چشمان من بگذارید و به سایت من هم سری بزنید. به خدا دارم جدی می‌گم. من همون مریمی هستم که بهشت جوون در موردش می‌نویسه. تشریف بیارین. راست می‌گین من بد نوشتم اما بذارین رو حساب عصبانیت من.
قدم سبزتون بر سر چشمان من. امیدوارم نظر شما هم مثل خیلییای دیگه کارساز باشه. منتظرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد