خانوم همسر برادرم در اسفند ۸۳ مادرش را که داشت آماده رفتن به اتاق عمل می شد از دست داد و امسال هفدهم تیرماه پدرش را در جریان عبور از یک خیابان در اثر سهل انگاری راننده جوان در حال مانور در خیابان.حیف از این پدر و مادرش.خدای چگونه همسر نازنین برادرم دوام آورد با این غم؟خدای صبرش ده.او تنها دختر است و خواهری ندارد که از گونه هاش قطرات اشک را بزداید.همسر برادرش تا میدید بیهوش میشه میگفت ببریدش این خانم نمایش را.ومن متعجب از این همه بی مهری.شگرد من این بود تا بیهوش میشه بگم داره به هوش میاد .صدای منو می شنوه.حالش داره خوب میشه.و این شگرد بهتر نتیجه میداد تا بگویند عجب فیلم است این دختر.واقعا آنقدر فاجعه بود که نتواند تحمل کند و نمایش دادن و فیلم در آوردن نبود.تصور اینکه پدرش را حامی سالهایی دراز را از دست بدهد.مادر و پدرش وقتی فقط دوسال داشته از هم جدا شده بودند و من از پدرش واسه این خیلی خوشم می آمد که تا به امروز ازدواج مجدد نکرده بود.سرهنگ راهنمایی رانندگی بود و فوق العاده انسان.ای کاش من به جاش مرده بودم.حیف بود این پیرمرد هفتاد و دو ساله.کاش ما بچه ها متوجه ارزش پیر مردامون می شدیم و اونا را دنبال کارهای شخصی مون نمیفرستادیم .به خصوص که اونا خودشان را از تک و تا نمی اندازند و ابراز میدارند میتونم واسه ات اینکار را بکنم.فرشته از بس جیغ زده تار های صوتی اش ورم کرده و دیگه صداش در نمیاد.خدایا من چگونه میتونم دلداریش دهم؟من هم خودم عزادارم و نیاز دارم کسی دلداریم دهد.ولی پسرم تو المپیاد دانشجویی .........رفته مرحله دوم مسابقه را امتحان دهد خدا کمکش کنه بتونه جزء پانزده نفر اول بشه شاید بدون کنکور وروی به مقطع فوق لیسانس راه پیدا کنه.میشه خواهش کنم دعاش کنید؟
salam dost aziz hal ahval shoma man esmeto nmidonam vali az matn haye jalebi estefadeh kardy khosham omadesh rasty be man ham sar bezan va tamayol be tabadol link dary khabaram kon man barname Boot yahoo 7 Fnal daram
moafagh bashy
behshad
bye
گاهی بشدت دست روی پیش آمد هائی میگذاری که در عرف روزگار ( مرسوم و معمول) هستند۰ بعد.... در اطرافش میگوئی و بجای اینکه تسکینی بیابی. برشدت درد می افزائی و آنوقت در گفتگو ها بی آنکه خواسته باشی ، خودت را فرتوت و خسته می شناسی و دنبال مکانی میگردی تا شاید بشود در آنجا آرامشی پیدا کرد!!۰
نه این نمیشه !- مکان آرام دست چین آدم آرام است۰ آدمی که واقعیت ها را بپذیرد و ازآنها برای چاره هیجانات خویش درس بگیرد۰
وای دوباره رفتم بالای منبر!!
این پیام بدرد ( سانسور) میخوره ۰
سلام . صبح بخیر. فکر کنم دیشب تا نزدیکی های صبح با کامپیوتر و ارسال عکس و مطلب ، سرگرم بودی۰
خسته نباشی... این شب زنده داری ها هم صدای ( طرف) را در میاره و هم برنامه نهار و شام را بهم میزنه !. گفته باشم!۰
باری - بخدا قسم ( دست راستم را گذاشتم طرف چپ سینه ام!!) آخرش نفهمیدیم توی اون جلسه ( پاک شدن طرف!) شما قاطی دخترای جوان ، اون گوشه ای ، پشت سر اون آقاهه هستی یا بازم میخوای دبه در بیاری و بنویسی که (مگه عکس رو دانلود نکرده ام!!۰ بابا دست خوش. تا دانلود نشه مگه میشه نشست و جلوه و چهره رضوان (دل آزار!!) رادید و به آقا رضوان بخاطر سلیقه خوبش ایوالله نگفت؟۰
خانم جون - خواستم با این دو سه کلام ( فوری) صبح بخیر گفته باشم - پاسخ ئی میل ها را اگر فرصت بدی پس از چرت بعد از ظهر امروز خواهم فرستاد !۰
سلام وقت به خیر
از آشنایی با وبلاگ پرستاری شما همکار عزیز خوشحال شدم
امید دارم با اقدامات و فعالیتهای جاری که تلاش خود جامعه پرستاری و حضور آنها در صحنه های اجتماعی بتواند آینده خوبی را برای پرستاری در جامعه به دنبال بیاورد به طوری که این حرفه واجد محبوبیت اجتماعی شود
ما آدمای پیر و علیل و زمین گیر وقتی قسمت میشه و میریم بیمارستان و مورد پرستاری ( پرستاران مهربان) این فرشته های ( رضوانی) قرار میگیریم ، انگار یک دو سه ماهی، جوان تر میشیم!!۰
دراین میون خوش بحال پیرائی که تو اصفهون مریض میشن و میرن بیمارستان و مورد مهربانی رضوان و رضوان صفت ها قرار میگیرن!....
کسی هست تا دعا کنه که من سکته دومم را تو اصفهون بکنم؟!۰