خجالت نمی کشی؟
خجالتی.خجالت نکش
با پسر عموش اومده.به پیشنهاد او.پسر عمو خیلی اصرار کرد تا قبول کنه بیاد تو.پسر عموی بیست ساله اینجوری معرفیش میکنه.اکبر بیست وسه ساله.از خجالت دستاش می لرزه.نگاش میکنم.سرش را بالا نمی کنه.میگم تا کلاس چندم درس خوندی؟میگه سوم دبستان.میگم حالا اشکالی داره خجالتی باشی؟میگه نه رنج میبرم که دستام میلرزه وقتی میخوام چای به کسی تعارف کنم.میگم آره خیلی سخته.حتما چهره ات هم وقتی سرخ میشه می سوزه هان؟میگه آره.میگم خودت میدونی چرا خجالت می کشی؟میگه نه .ولی میدونم همین باعث شده همه مسخره ام کنند و دیگه دوست نداشته باشم تو جمع باشم.واقعا لحظات سختی بر او گذشت تا با ما صحبت کنه.
واقعا چرا خجالت؟به بعضی ها میگن خجالت بکش.به بعضی ها میگن خجالت نکش.حتما یه میزان خجالت کشیدن خوبه نیست؟
بعضی میگن از خودم هم خجالت کشیدم.بعضی میگن خجالت داره والله.بعضی از خجالت دیگران در میان.بعضی میگن فلانی را خجالت زده کردیم.
چرا آدمها از هم خجالت میکشن؟
؟ همونطوری که آدم از رفتن به یه جایی که هیچ اطلاعی ازش نداره ممکنه بترسه ، معمولا همه ماهام از مواجه شدن با یه آدمی که هیچ اطلاعی ازش نداریم ، ممکنه وحشت داشته باشیم. فقط یه فرقی اینجا هست ، درسته که ما ممکنه هیچ اطلاعی درباره اون جای مرموز نداشته باشیم ، ولی وقتی با یه آدم جدید طرفیم ، همین که اون شخصم یه آدمه ، دیگه از صفر شروع کردن و کاملا بی اطلاع بودن نیست. هر آدمی خودشو میشناسه و این باعث میشه که تا حد خیلی زیادی هم همه آدمهای دیگه دنیا رو هم بشناسه. اینکه مثلا آدم خونه خودشو خوب بشناسه شاید توی یه خونه جدیدی خیلی بهش کمک نکنه ، ولی اینکه آدم شخصیت خودشو چقدر میشناسه و چه دیدی نسبت به خودش داره ، خیلی میتونه روی دیدی که اون آدم از بقیه داره و از چه چیزایی توی یه آدم جدید و مرموز ممکنه بترسه ، خیلی نقش داشته باشه. حالا این شناخت همونطوری که ممکنه خوب باشه و به آدم کمک بکنه ، ممکنم هست که برای بعضیا قوز بالا قوز بشه!
سلام .
عشق جاری در بین آدمهای دور و زمونه ما یعنی احساس و نیاز تملک و این یعنی بیماری خودخواهی.
سلام.ممنون که بهم سر زدی.نچاق و بهشت چه سنخیتی با هم دارند؟؟ شاید هم زیباییش به همین بی سنخیتی اش باشه موفق باشی.
باز هم سلام