مبتلا به سنگ کلیه شد.از بس تو هوای گرم کار کرد بدون آنکه فرصت کند سه لیتر آب در شبانه روز بنوشد.روزه گرفت و چون گرسنه و خسته بود زیادی استراحت کرد.فعالیت نمودن و نوشیدن مایعات به خصوص آب واسه اش لازم بود.من هم پرستاری کردم.حالا بهتره ولی کلی درد کشیدن تغیرش داده.فکر کنم رنج بزرگ مادر شدن را اینجوری با درد ها کولیکی کلیه توانست بفهمد
دوست من سلام . ایام به کام و نماز روزه هاتون قبول . خوشحال شدم از آشناییتون . بیایید به سرزمین من ببینمتون
وبلاگی که هرگز پیدا نخواهی کرد و هر روز با ۲۰ مطلب زیبا اپدیت میشه این وبلاگ جدید ترین مطالب روز-ویدئو موزیکها-موزیکها-بوت و... را اپدیت میکنه با یک کلیک مهمان همیشه پرشین مافیا باشید.www.persianmafia.tk
دوست خوبم سلام:
دلم می خواست خانه عشق مرا کسی خراب نمی کرد .... دلم می خواست که روزهای خوب هیچ وقت تمام نمی شد .... از همیشه تا هنز عاشق مانده ام ... « من مانده ام ملال و غمم رفته ای تو شاد ... با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ... ای تخته سنگ پیر گویا دگر فسانه به پایان رسیده است .... » افسانه ! دیگر دلم هیچ آهنگی نمی نوازد و من ، قندیل کوه واپس زده ای هستم که در ایستایی یک خیال همچنان چشم به راه خورشید نشسته ام ! یخ کرده از اضطراب تنهایی و پرواز خواهشهای دل ! تنها همین یک شعر برایم کافیست ..... من دیگر ساده تر از این نخواهم شد .... نسیم را در کوله پشتی خویش برایت آورده بودم ... طوفان از دستهای من گریزان است ... باورت نشد ... نمی دانم چرا ؟ .. و من در کوچ همچنان به دنبال رهایی سرگردان مانده ام و روح صاعقه زده من باورش نشد فرار چیست ؟! من نخواهم گریخت ... خواهم ماند ... خواهم سوخت و خاکستر حرفهای خویش را روزی آب خواهم کرد در دل سنگ ترین سنگهای روزگار ... همیشه با یادت .... جان شیفته را یدک خواهم کشید ......
به عاشقانه های من هم سر بزن
سبز باشی و پایدار.
...
از دهات آمدن و به نوائی رسیدن مساوی است با حزب الهی بودن ... همین طوره ؟
سلام دوست من