نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

ویدا مهندس اتاق کامپیوتر مون همسر ۵۲ ساله اش را از دست داد.خیلی راحت.وقتی صبح روز شنبه دوم مهر باهاش خدافظی کرد و اومد دانشکده.تا رسید ربع ساعت بعد دخترش زنگ زد مامان بابا افتاده تو دستشویی.من از صدای شر شر آب دستشویی بیدار شدم.من چیکار کنم.دیروز با خانم مهندس راجع به آخرین خاطره اش راجع به شوهرش حرف زدم.گفت عصر پنجشنبه با بچه ها رفتیم بیرون غذا خوردیم و جمعه هم با هم تو خونه بودیم عصر جمعه داشت زمزمه میکرد خدا این خوشی را از ما نگیر.میگم خانم مهندس کاش دعا کرده بود خدایا این خوشی را از همسر و بچه هام نگیر.حرف نسنجیده من باعث شد بغض خانم مهندس بشکنه.و اشک
این در حالی بود که یکشنبه سوم هم خانم دهقان مسئول زیبا و مذبر اتاق عمل بیمارستان فارابی موفق شد.......و بچه هاش یتیم شدند.
چهارشنبه گذشته هم فوزیه دوست دوران دبیرستان را دیدم.او که هفت ماه پیش مادرش را از دست داده هنوز نتونسته خوشحال بشه.میگم عزیزم مادرت هشتاد و چهارسال داشتند تو هم که چهل و هفت ساله ایی.خب کوتاه بیا.میگه تو باید بیشتر پیشم بیایی.خب اگر تهران آمدم میام خونه ات .(بعد از شیش ماه غم و اندوه و سوگ باید کم بشه).
خب اگر من از دوم مهر رفته باشم بیمارستان کار آموزی بخش روان پزشکی و هر روز یه حادثه غم انگیز از یه بیمار روانی را خونده و شنیده باشم.یکی دو تا ازین چاشنی ها را هم ضمیمه کرده باشم میتونم بنویسم؟
خودم هم مونده ام چرا گاهی حرفای زیادی برای زدن دارم و گاهی ترجیح میدم ساکت باشم و تنها و با خود.
ای به قربان دوست جون هایی که اینجا پیداشون کرده ام.اگر منو مغموم دیدید اهمیت ندین.پوست و گوشت و استخوانم را با غم آمیخته اند.تو کتاب قصه پسرم در باره خلقت آدم نوشته بود خدا به ابرهای غم دستور داد چهل شبانه روز بر خاک ببارند و سپس به باران شادی فرمود تو نیز ببار بر این خاک ولی فقط یک ساعت تا گل آدم را آماده شکل دادن نمایند.
خب پس حتما و یقینا طبیعی است من همیشه غمگین باشم ولی سعی کنم با سیلی صورت را سرخ نگه دارم مباد
در مجلس خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:26 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

به جای غصه پسته بخور بهتره .

گربه چکمه پوش سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.pervilla.com

بی خیال! حرص نخور

زائر غریب سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:52 ب.ظ http://strange-pilgrim.blogsky.com

سلام خدمت سرکار خانم بهشت
در مورد اطلاق نون به نرخ روز خوردن به کسی حداقل شما از دیدگاه من آگاه بودبد ( سه ماه پیش در کامنت شما با مورچه خورتی بحث داشتم چرا که او به شما توهین می کرد )
اما در مورد همراهی با هیات حاکمه :
در دوران راهنمایی قرار براین شد که شاگردان ممتاز مبصر شوند من و نوید هم هردو ممتاز بودیم با این تفاوت که او باند داشت و من کسی را نداشتم برای همین او اسم هر کسی را که میخواست جزو بدها میداد ولی من حق نداشتم اسم کسی را بدهم سر همین موضوع از ناظم کتک میخوردم . و یعنی اینکه ما هیچ وقت نباید تو جریان باشیم حتی اگر تصادفا یا اعتقادی وارد جریانی شویم که برتر شود باید تعمدا خود را کنار بکشیم و جا را برای بادپیمایان و موج سواران باز کنیم کاری که من کردم

مورچه خورتی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:36 ب.ظ

[email | web] مورچه خورتی !


آقا علی !
ما با کسی که یا علی گفتیم-دشمنی نداریم- و اگر در کلام رنجشی باشد دلیل بر دوستی است ۰ این را بنویس و بزن بالای سرت تا نگوئی و ننویسی (فلانی) به شما توهین کرد۰


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد