ماه رمضان شد.حالا باید بیام اینجا و از دوست جون های نازنینی که اینجا پیدا کردمدرخواست کنم با دل های با صفاشون به من هم دعا کنند.وقتی دلاتون در راستای عشق پروردگار قرار گرفت.
چه بسیار دوستان خوب تونستم اینجا پیدا کنم.چقدر احساس تعلق به اینجا پیدا کردم.چه خوشبینی جالبی بود که تو این مدت پیدا کردم.آرزو داشتم بتونم اعتماد کنم.ابراز علاقه کنم.احساس آرامش ناشی از داشتن یه دوست پیدا کردن را داشته باشم.شما به من آموختید خودت را دوست بدار برای خودت ارزش قائل شو به خودت احترام بگذار. وقتی اون دستای کوچولوی شما با همه بضاعت عشق و محبت تان اشک های مرا از گونه پاک میکرد با خود میاندیشیدم آیا من هرگز اینقدر با صفا و مهربان بوده ام؟و میتوانستم باشم؟نمیدونم چرا این روزا اندیشه رفتن تو ذهنم افتاده.یه فکر به من میگه برو.نمون بمونی ممکنه اینا را که گرفتی مجبور بشی پس بدی.برو مبادا بیدار بشی ببینی یه خواب بوده.
من که تو اجتماع یه نعل وارونه می زنم اینجا یه جورایی احساس می کردم نکنه خودم شده ام.
حیف از این همه شادی که وسوسه می شوم رهایش کنم.
قبول باشد . اونم آدرس آشپزی از مادر بزرگ در ایران بحثه که خودشون خلوت کردند و دارند مینویسند یه سر بزنید
ما که بیشتر محتاج دعاییم خاله جان انشاالله قبول باشه مارو دعا کنید.
آدمی که نعل وارونه میزنه قابل اعتماد نیست۰
هر وقت در میان مردم و در کنج خلوت خودت (یکی) شدی - آن وقت میتوانی قدر خودت را بدانی ۰
خوب است تا بانوان ایران در اطراف این درد بزرگ اظهار نظر کنند و خاطرات خودشان را بنویسند۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همه جای دنیا فقط توالت ها زنانه و مردانه هستند!!0
مستراحی به وسعت یک سرزمین؟!0
بسیار دور از هم قد کشیده ایم . هر یک بر فراز صخره ای بلند و دره ای عمیق میان مان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد . جدایمان کردند . از روز اول مهر . با پوشش های متفاوت . مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند . من رابه مدرسه ی دخترانه و تو را پسرانه .0
دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند . با ردیف های دور از هم . نیمکت های خانم ها و آقایان . با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و برادران 0.جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل با پارچه های برزنتی.آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی ای برای من و من شدم عقده ی جنسی سرکوب شده ای برای تو .تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان ، از زور بیماری و عقده های جنسی خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی ات کند و نگاه حریص ات مانتو ام را بدرد !0.جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم آنقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم . بسیار دور از هم قد کشیدیم . انقدر که دیگر نگاه مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا . در محل کار ، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .و من باید تقاص همه ی این فاصله ها را بپردازیم . تقاص دوری از تو و بر صخره ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را . باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می شود و من تنها در خیابانم . وقتی دنبال کار می گردم . وقتی تاکسی سوار می شوم .اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور 0
وطن پرستان عزیز . بهتان بر نخورد 0 آخر سالها است که در همه جای دنیا فقط مستراح ها را زنانه و مردانه کرده اند
نماز و روزه ها قبول خانومی. راست میگی من هم دوستان خالصی را در اینجا پیدا کرده ام. نه نباید بری . به خاطر خودت هم که شده نباید بری. حالا نوبت ماست که حرف بزنیم.و از نگفته ها بگیم.
سلام دوست حوبم . حال و احوال شما و خانواده محترمتون امیدوارم خوب باشه . اینجا توی کافی نت نشستم و دارم می نویسم و اینجا هم شلوغه امیدوارم اگه اشتباه نوشتم ببخشید . راستی ماه رمضان برای شما هم مبارک باشه .
دوست خوبم ....