شکست
تو خیابون می بینمش.ازش رو میگردونم مبادا متوجه شده باشه دیدمش.میاد جلو ی راهم و میگه خودتو به اون راه نزن میخوای بگی ندیدی هان؟عارت میاد با من سلام احوالپرسی کنی؟میگم نه.آخه شاید تو نخواهی دیگران بدانند من و تو هم را می شناسیم.میگه این خوشگله کیه دنبالت؟میگم دست تون را میبوسه پسر ارشد.می پره ببوسدش که رو ماهشو میبوسم.و من نگران که......
بر شیطون لعنت! باز دوباره شروع کردی به دری وری نویسی؟۰۰۰۰//-؟
شما هم که رمزی می نویسین که . . . خاله توهم ؟ (تو مایه های بروتوس تو هم؟)
نمیدو.نم چرا خانمها وقتی از حسشون می نویسن اینقدر به چیزهای مختلف متهم میشن خوب باید نوشت وگرنه چطوری حسها منتقل میشه؟ توی حر ف زدن که اغلب ناموفقیم و متهم می شیم حداقل بذارن یجا تخلیه بشیم.
ما از خدا میخوایم خانم ها تند تند تخلیه بشن . امابشرطی که تا تخلیه میشن . ما ها رو نفرسن قبرسون !!۰
خوشحالم که دوباره دارین از دلتون می نویسین .
نگرانی از گذشته همیشه وجود داره اما گاهی همین گذشته بوده که الان و حال را ساخته .
با امیر موافقم....هیچی نفهمیدم....به امید این که بعدا بفهمم...!شاید هم واسه دل خودت نوشتی که قابل احترامه!
!