نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

شکست
تو خیابون می بینمش.ازش رو میگردونم مبادا متوجه شده باشه دیدمش.میاد جلو ی راهم و میگه خودتو به اون راه نزن میخوای بگی ندیدی هان؟عارت میاد با من سلام احوالپرسی کنی؟میگم نه.آخه شاید تو نخواهی دیگران بدانند من و تو هم را می شناسیم.میگه این خوشگله  کیه دنبالت؟میگم دست تون را میبوسه پسر ارشد.می پره ببوسدش که رو ماهشو میبوسم.و من نگران که......
نظرات 8 + ارسال نظر
از طرف رفقای سمت شرقی میدان شاه دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:49 ق.ظ

بر شیطون لعنت! باز دوباره شروع کردی به دری وری نویسی؟۰۰۰۰//-؟

امیر براندو دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:03 ب.ظ http://endesh.persianblog.com

شما هم که رمزی می نویسین که . . . خاله توهم ؟ (تو مایه های بروتوس تو هم؟)

ملیکا سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:07 ق.ظ http://gijmangooli.persianmblog.com

نمیدو.نم چرا خانمها وقتی از حسشون می نویسن اینقدر به چیزهای مختلف متهم میشن خوب باید نوشت وگرنه چطوری حسها منتقل میشه؟ توی حر ف زدن که اغلب ناموفقیم و متهم می شیم حداقل بذارن یجا تخلیه بشیم.

بچه میدون شاه اصفهون....... سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:51 ق.ظ

ما از خدا میخوایم خانم ها تند تند تخلیه بشن . امابشرطی که تا تخلیه میشن . ما ها رو نفرسن قبرسون !!۰

رها سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:17 ق.ظ http://sign2.persianblog.com

خوشحالم که دوباره دارین از دلتون می نویسین .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:38 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

نگرانی از گذشته همیشه وجود داره اما گاهی همین گذشته بوده که الان و حال را ساخته .

شوریده مغز سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:29 ب.ظ http://Cholmang.blogfa.com

با امیر موافقم....هیچی نفهمیدم....به امید این که بعدا بفهمم...!شاید هم واسه دل خودت نوشتی که قابل احترامه!

از دوستان رضی خانم خودمون ! چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:08 ب.ظ

!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد