نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

مدتیه به من میگه دماغت را عمل کن.و من مقاومت میکنم .میگم تو هم شخصیت معیوبت را عمل کن.میگه خانم برای خودت میگم که خوشگل بشی.میگم ممنون از لطف جنابعالی.من همین جوری هم که خوشگل نیستم دچار دردسرم.چه رسد که خوشگل هم بشم.میگه بگو همسرم خواسته.میگم نه من به همه درس میدم که ما نباید هر آنچه همسرمان میخواد باشیم.ما از خودمان عقل و اراده داریم.میگه چرا لجبازی می کنی؟اینجوری آرایش چهره کنی بیشتر بهت میاد.اونوقت هر کس به من برسه متعجب نمی پرسه آخه این تحفه چی داره که ازش خوشت میاد.میگم ببنید آقا چانه زنی مفرما.من احساس مسئولیت میکنم در قبال اون دخترایی که فکر میکنند چون چاق و کوتاه و زشتند شوهر گیرشان نمیاد.میخوام بهشون بگم شوهر گیرتان میاد از اونا که دل تون میخواد ممکنه گیرتان نیاد.به علاوه مشکلات جامعه ما همه اش حفظ ظاهر نیست چه بسیار مشکلات که ناشی از بی پولی و کم پولیست.میگه حتما حالا اگر خرج زیبایی نکنی می بری میدی به فقرا.هان؟میگم خب نه.ولی دلم نمیخواد به اونا که نون شب ندارند بخورند بگم بمیرید من مخارج زیبا نمودن هم دارم چه رسد به نون شب.میگه روز به روز بیشتر زشت و پیر میشی.اگر یه روز منو از دست دادی نگو که نگفتی ها.میگم تو مراقب باش منو از دست بدی.میگه من هم جنسان خودم را می شناسم همه دنبال بر و  رو هستند هیشکی برای این حرفا که تو  می زنی تره هم خرد نمی کنه.میگم من دارم تمرین میکنم که فکر کنم.میگه ببین فکر مال فیلسوفاست زن فیلسوف واسه لای جرز دیوار خوبهمیگم شما میتونید اینجوری فکر کنید.میگه هر زنی آرزوشه همسرش اجازه دهد تغییر کنه من دارم این لطف را در حق تو می کنهم که اجازه میدم.میگم خب اگر بپذیرم ممکنه بعد ها هم خواسته های دیگری را طرح کنی که برام انجام شون مشکل تره.همین جا یه نه به تو میگم که دندان طمع را بکنی مبادا بعدا هم خرده فرمایش هات اضافه شود.میگه حالا فکر میکنی این مقاومت ها جلوی همسر قانونی کار درستی باشه.میگم نه ممکنه باعث رنجش تان شود ولی شما را به خیر ما را به سلامت.میتونیم به زندگی به ارزش مون پایان بدیم.میگه عجب گرفتاری شدیما نمیتونیم یه کلام بهش بگیم بابا دیدن این چهره چپ اندر قیچی کفاره داره.بابا منکه جوانکی نیستم که هوسران باشم.از تو برای بهبود زندگی خانوادگی مون یه خواهش کوچیک دارم.می ترسی بمیری؟والله بادمجان بم آفت نداره.میگم پس اگر قبول کنم تا آخر عمر رو بنده میندازم چون تحمل چشم های دریده ایی را که به تماشا میان ندارم.قبول؟میگه هرگز.از جا نماز آب کشیدن بدم میاد.میگم تو نمیتونی امنیت منو تضمین کنی وگرنه کسی از زیبا بودن بدش نمیاد
میگه بابا اینقدر حوری تو این شهر نترس خوردنی نمیشی.
نظرات 1 + ارسال نظر
*** سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:45 ب.ظ

پس تو {زن} آشپزخانه بودی و می گفتی دانشگاهی هستی؟!۰نوشته هات اینه میگن۰
دیروز {مزه. مزه} را نوشته بودی مضمضه! خواستم بگم وقتی آدم دربست کلفت تقلید باشه و نان خور یک مشت مفت خور دین فروش. باید که اگر لیسانس هم گرفته باشه حتما قرائت قرآن کرده !۰ آخه شنیدم اگه قرآن را بی آنکه چیزی از عربی بدانی از بر بخوانی مدرک لیسانس میدن!!۰
تا شخص سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد