نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

 مثل چوپان دروغگو که هر چی داد زد فریاد زد گرگ آمد کسی بهش اعتنا نکرد و فکر کرد بازم دروغ میگوید دیگه به فریاد های من هم کسی اعتنا نمیکنه.
دیگه برام معده نمونده.از دست این دندونای دراکولایی که قیافه ام را مثل.......کرده.آخرش جونم را سر چی بخورم و چطور بخورم از دست میدم و حسرت اینجا نوشتن بیشتر را به گور می برم.اسید  معده تا مری بالا میاد.غصه و اندوه اینکه زشت هم شده ام(البته زیبا هم نبودم ولی گل بود و به سبزه نیز آراسته شد) و غربت و تنهایی دوری گزینی این روزا وضعیت معده ام را بدتر میکنه.کاش من هم روزه می گرفتم و برای خوردن ولع نشان نمی دادم.مثل از قحطی در اومده ها با این دو سه تا دندون به جا مونده می افتم به جون غذا هایی که باید خوب جویده شوند و با بزاق دهان  آمیخته بشن.شنیده بودم که نفرین میکنند الهی این.....از گلوت پایین نره ندیده بودم.غذا میخورم نوش جونم بشه کوفت و زهر مارم میشه.باید بازگردم به نحوه در آوردن پولام نظری بیندازم ببینم چرا این لقمه ها به سلامت نمی تونن از گلوم پایین برن.
میگم این روزا وزرا دارن معرفی میشن.اگه وبلاگ نویس نشده بودم می شد امید داشته باشم معاون وزیر بشم ولی به بهای......... پست معاونت وزارت را فروختم.
جاه طلبی و حرص و ولع از من یه موجود همیشه بیمار ساخته که دیگران را به ستوه آورده.کاش من هم همانند پدران و مادران خانواده به شعار خانوادگی مون (کاری را بکن بابات میکرد پیله می ریشت قبا می کرد)معتقد بودم
نظرات 2 + ارسال نظر
المیرا و تنها سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.asemoun-hasty.blogsky.com

سلام به روی ماهت خوبی خیلی وقته وبت رو می خونم قشنگ و نازه اما باید قول بدی نصفه نذاریش پاینده باشی جوهرت خوش نشه اگه دوست داشتی و قابل بودیم بیا پیشمون آرزو مند آرزو هات

رضا سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:22 ب.ظ

ولی من حاضر بودم به پست و مقام برسم حتی به بهای ... . الکی گفتم، مال بد ... .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد