روز جمعه ها را به خاطرات خاطرات خوب کودکی نمیتونم دوست نداشته باشم.چند نفر کودک روز های جمعه را خوش میگذرانند؟چند نفر شان از آن خاطرات بد دارند؟چرا کودکی و خاطراتش ما را رها نمی کنه؟چرا گذشته انسان حافظه اش را ترک نمی کنه؟دیشب مهمان خونه عموی پسرم بودیم.زن عمو خیلی ناراحت بود.میگفت امروز عصر همبازی پسرم با چشمان گریان اومد تو خونه،هراسان که خانوم به دادم برسید حالا بابام مامانمو میکشه.منو از خونه پرت کرد بیرون مبادا مداخله کنم.داره مادرمو می زنه.
زن عمو تعریف میکرد رفتم تا در خونه شون دیدم بعله صدا جیغ و گریه زن و صدا فحش و فضیحت مرد میاد خواستم انگشتم را رو زنگ فشار دهم که همسایه روبرویی شون اومد بیرون گفت خانم مداخله نکن اونا زن و شوهرند
زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند برو خونه ات اینا فردا آشتی میکنند ولی برای آنکه رازشان را بر ملا نکنی ازین محله بیرونت میکنند .سرت را بنداز زیر برو خونه ات.این برنامه تکراری زندگی ایناست.
زن عمو میگفت اومدم خونه و تلفن زدم به خونه شون.مردد بودم به صد و ده زنگ بزنم یا نه.بچه طفل معصوم را میدیم که دیگه بازی نمیره.همینجور مث گندم برشته بالا و پایین می پره.چه کسی اختیار زنان را به مردان سپرده؟چرا باید مردی تلافی خستگی ها و بی پولی هاشو سر زن بیچاره در بیاره مگه زن از صبح تا شب خسته کار های خانه نبوده؟پس چرا ما همسایه ها تکلیف این مرد را روشن نمی کنیم؟پس ما برای لای جرز خوبیم؟من اگر نتوانم .......این خونه را پس میدهم و ازینجا نقل مکان می کنم
اینهم کودکی های یه بچه که باید در عین بی خیالی بگذرد
سلام
اول اینکه نفرمودین نچاق یعنی چی دوم دوستای ایران بحثی را کجا میشه پیدا کرد
سوم من سوژه دردذناکتر ئدارم و میخوام کار کنم
کودکان همراه مادر در زندان
خیلی وحشتناکه به گناه پدر و مادر اسیر میله و دیوار و افسرده در اوج شیطنت
جالبه دوست خوب ونازنین با عنوان مورچه خورتی رو به خوندن این مطلب که به جای وب گذاشتم دعوت میکنم به امید این که
با خوندن این مطلب به خودش واستعداد وافرش افتخار کنه وبه مسیر زیبا ودوست داشتنیه خودش ادامه بده
سلام
پس جواب سئوالم چی شده جناب نچاق؟؟؟؟!!!!!