چهارمین سال است که علیرغم زخم زبان هایی که می شنوم اینجا بیننده ای فعال هستم
پروین همکارم ،شاعر هست.و وبلاگش، تو پرشین بلاگ هست.بهش پیشنهاد دادم تو بلاگ اسکای بنویسه تا راحت تر باشه.فکر کنم اونم بیاد اینجا را بخونه.
یکی از همکارانم پرینت صفحات نچاق را خونده بود میگفت فکر نمی کنی زیادی تو جلد وبلاگ نویس ها فرو رفته ای؟گفتم هان از من بعیده؟من خانوم تر ازین هستم که سبک حرف بزنم؟میخنده میگه مواظب خودت هستی؟
یه عده وقتی اظهارات خودشان را می نویسند
به دیگران میگویند؛ دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه ولی این کجا و اون کجا؟
ویا میگویند نه هر که آینه سازد سکندری داند.
آیا شما هم فکر می کنید تافته جدا بافته اید؟
مدت چهار سال هست تو اینترنت ابراز نظر می کنم.بعضی وقت ها آن چنان تو دهنی خورده ام که تو دنیای واقعی شاید به این شدت نخورده ام.به احتمال قوی چون اونجا بیشتر جانب احتیاط را رعایت می کنم.ولی بعضی اوقات هم تشویق های جالبی شده ام.هر چه بوده جاذبه اش بیشتر از دافعه بوده که تا حالا ادامه یافته .خدا به خیر بگذراند.
آیا واقعا آدمایی ارزش دارند که به ما گفته شده می ارزند ؟یا هر کسی به اندازه خودش ارزش داره.؟من بچه بودم با طبیعت اطراف خود چنان سر گرم می شدم که هیچ اسباب بازی گرانقیمتی نمیتوانست آن چنان سر گرمی ایی ایجاد کند.حالا هم که تو اینترنت پرسه می زنم از دید خودم چیز هایی جالب می بینم که ساعت هایی از روز فکر منو به خودش مشغول میکنه.اونایی که فکر می کنند فقط اذهان کانالیزه ارزش دارند منو یه ولگرد میدونند که بی هدف پرسه می زنه و هیچوقت به جایی نمی رسد.شما چه فکر می کنید؟.ولی من به اون دیوانه ایی که تو کوچه ها ساز میزنه برای دل خودش و راه میره فکر میکنم که ساعت ها دخترکی به دنبالش روان است و برای او همین مستمع کافیست.
( کمال تار زنم تام شکسته غبار غم به روی اون نشسته همه میگن کمال دیوونه گشته........)
امروز پسرم راهی تهران شد تا ویزای کشور ژاپن را بگیره.برام جالب بود همه مواد غذایی را که برایش تدارک دیده بودم از ساکش بیرون گذاشت و گفت مثل بی بی مجید میمونی مامان؟مگر میخوام برم سفر قند هار؟مگر تو بیابون گیر کردم؟من حوصله باربردن ندارم.هیچ وقت بچه ها از حال مادرا خبر ندارند.
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز میگذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : " چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟ "
خداوند پاسخ داد : " آیا دستور کار او را دیده ای؟" او باید کاملا قابل شستشو باشد اما پلاستیکی نباشد... باید بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را ، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند...
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. " اما خداوند، او را خیلی نرم آفریده ای"
خداوند : " بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد"
فرشته پرسید: " فکر هم میتواند بکند؟"
خداوند پاسخ داد: " نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد"
آنگاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد. " ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد..."
خداوند مخالفت کرد " آنکه نشتی نیست، اشک است"
فرشته پرسید: " اشک دیگر چیست"
خداوند گفت: " اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش"
فرشته متاثر شد. " شما نابغه اید ای خداوند... زنها واقعا حیرت انگیزند، زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند، همواره بچه ها را به دندان میکشند، سختی ها را بهتر تحمل میکنند، بار زندگی را به دوش میکشند ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی میخواهند جیغ بزنند، با لبخند میزنند. وقتی میخواهند گریه کنند، آواز میخوانند. وقتی خوشحالند گریه میکنند و وقتی عصبانی اند میخندند...آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند، و ... "
" ... و برای شما ایمیل میفرستند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید..."
" قلب زن است که جهان را به چرخش درمی آورد"
نمیدونم منظور شما را خوب گرفتم یا نه من الانم خجالت می کشم ولی میدونم دعای خیر مادرم میدونم هست . فقط ترا خدا دعاش کنید تا تو غربت سرور باشه
در ضمن بی ریا برتر ی ... با حرف مردمی که از شما کمترن خودتونو نسنجید ...
سلام
امیدوارم مسافرت هر چه زودتر به سلامت بر گرده ..