نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

فال گوش

رفته بودم  پارک هوای تازه تنفس کنم .  دو تا دختر هم نزدیک من روی نیمکت نشسته بودن و یکی از آن دو شرح واقعه ای را میداد که ........با خودم میگم  میان یه یک قدمی ات و بلند بلند آلودگی صوتی ایجاد میکنن.جالبه که  دخترا از حرف زدن با هم دیگه خوش شون میاد.اینا هم حرف بود من با فضولی خاص خودم گوش دادم؟


در حالی که اولی نقل قول میکنه اون دوستش سراپا گوشه.


اومده پیشم میگه:


: میایی باهم دوست بشیم.؟


 :که چی بشه؟دوستی من و تو تا کجا میتونه دوام بیاره؟


 : ای که حالی خوش باشیم.


 : ولی من بی هدف دوست شدن را دوست ندارم و در دوستی خودم و تو هم خاصیتی نمی بینم.


 :  به خاطر من .من از دوستی با تو لذت می برم.


  :جالبه اونوقت من برای رضایت شمایی که هیچ تعهدی بهتون ندارم قبول زحمت کنم و طرح دوستی بریزم؟.کدام آدم عاقلی را می شناسید که کار بی خاصیت کرده باشد؟


من به شما بدهکاری  دارم و بی خبرم؟یا مرا  آحمق فرض کرده اید ؟ یا خودتان را زرنگ؟


 :  ظاهرت نشون نمیداد اینقدر ممسک و اهل حساب و کتاب باشی.مهربونی برازنده ترین زینت زنه.بهتره مث  بقیه  دخترای هم نسل خودت کمی مهربون  وخنده رو و نرم خو باشی.تو  با این زبون تند و تیزت  از قافله تمدن بشری به دور می افتی .


 :  راستی ؟چه جالب!گویا وقتی مهربونی ها را تقسیم میکرده اند سهم منو به شما بخشیده اند.


 :  چی میشه خیرت به من برسه؟.تو میگی ازین دوستی نصیبی نمی بری و من میگم ولی من نصیبی می برم خب همیشه تو باید احساس کنی مستفیض شدی؟کمی هم مفید به حا  اجتماعی که در اون زندگی می کنی  باش


 :  من گرگ بارون دیده ام .دیگه از من گذشته پام تو پل گیر کنه.هر آنچه از شما ها باید بدونم را میدونم.یه وقتی هست کنجکاوی آدمو وا میدارد تو دنیای شما ها سرک بکشه ولی وقتی دماغت ازین سرک کشیدنا بسوزه دیگه محاله بخوای تجربه مجدد کنی.


  : میدونی آدم جالبی هستی؟1خوبه پس یه یه بار دماغتو سوزوندن.ولی در همیشه رو یه پاشنه نمی چرخه .من سوای دیگرانم


 :  برای تو که تازه کاری شاید جالب باشم.ولی اونایی را که ضرب شست نشونش دادم از سایه ام هم هراس دارند چه رسد جالب ببینند م.


  : همیشه اینقدر تند و تیزی؟


 :  خدا نگه دارتان آقای جوان.


: دوباره که جفتک پرانی کردی.


 :  خب به همین علت هست که حوصله تو و امثال تو را ندارم.همه تون سر تا پا یه کرباسین.  


 می خنده و میگه :  جنبه شوخی هم نداری ها.


: چه خوش خنده!فکر نمی کنی اعتماد به نفست زیادی ورم کرده؟


 :  چطور مگه.؟


 :  مرخصید بفرما.


 :  چه شود به نگاهی بنوازیم.؟


 :  هنوز ننواخته پسر خاله شدی اونوقت باید نعشت را با چنگک ازینجا جمع کنم بیرون بندازم.


 :  متوجه هستی حتی تند و تیزی کردناتم با مزه است؟


 :  تو هم متوجه هستی حتی محبت کردن هاتم با منته؟یه جوری رفتار می کنی انگار داری تاج افتخار بر سرم میذاری که رهین منتم کرده ای طرف خطاب خویش قرارم داده ایی.


بگو مگوی ما با مداخله یه مامور خوب کمیته پایان یافت.لطف کرد و شر این مزاحم را از سرم کم کرد.کمیته و گشت تو شهر داریم امنیت نداریم اگر اینا را ور میداشتند چی می شد؟

نظرات 1 + ارسال نظر
دومان سولدوزی یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:20 ق.ظ http://duman.blogfa.com

سلام
بسیار خوشحالم که بعد از مدتها تنها دوستی که از طریق اینتذنت یافتم را دوباره پیدا می کنم
بیش از اندازه خوشحال شدم من هنوز متن نوشته شما د مورد عشق را دارم برای دوستانم کادو می دم و هنوز افتخار می کنم
دریا بزرگ شده به مهد میره شیطون و زبون دار شعر میگه از خودش داستان در میاره نقاشی می کنه و از همه گذشته رابطه مون عمیق تر شده هرشب نیم ساعت میاد میگه بیا دیونه بشیم و با هم شوخی می کنیم گشتی می گیریم بازی می کنیم و لذتی داره این دیونگی
امیدوارم دوستای خوبی باشیم
من همیشه منتظر شما هستم
در خونه دلم راتون بازه
زیاد سر می زنم
از این لحظه تو صفحه وب لاگم لینک میدم و افتخار می کنم
روزهای خوب به همراه تندرستی و دلشادی آرزومندم
در آخر ضمن اینکه میخوام بیشتر با شما آشنا باشم و خواهش می کنم برایم ایمیل مشخصات وبفرستید معنی نچاق هم برام بفرمایید
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد