نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نچاق

وقتی بیمارباشی مادر بزرگه بگه نچاق و تو بگی نناق

نمی دونم چرا شرکت کردن در یک جلسه میتونه باعث خستگی من بشه.شاید از اینکه دیگران خودشان را با چیز هایی سر گرم کنند یا گول بزنند ناراحتم میکنه.شاید از اینکه سعی می کنند خوش جلوه کنند ولی چون به خلوت می روند کار دیگر می کنند حرص منو در میاره.باورم نمی شد که بشنوم در پشت ظاهر آرام شهر زیر پوسته اش خبر هایی باشه که دیوانه کننده باشد.
نظرات 3 + ارسال نظر
زهره چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:19 ب.ظ http://www.zohrehn.blogsky.com

سلام
متاسفانه تا بوده اینجوری بوده.کاش حداقل ما اینجوری نباشیم..

بابک چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:12 ب.ظ http://eternallight.blogfa.com

سلام.شهر خستست چون ادماش خستن.شناختی منو يه زمانی خيلی با هم بحث ميکرديم.بابکجردن سابق.

babak چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:45 ب.ظ http://eternallight.blogfa.com

سلامی مجدد.منم برای شما احترام خاثی قائل بود و خواهم بود.وباور کن بعد گذشت یکسال به یادتون بودم.به خاطر اون بحثهای شیرین.همیشه بعنوان یه دوست براتون احترام خاصی قائلم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد